درآمد
سلسله یادداشتهای پیشِ رو تأمل و تدقیقی است در نحوهی دفرماسیون واژگان از شکل تلفظ رسمی به تلفظ محاورهی رسمی و از تلفظ محاورهی رسمی به صورت دفرمهی مقتضی و متناسب با وزن محاورهای ترانههای عامیانهی فارسی. در این باره پژوهشهای اندکی صورت گرفته است از جمله پژوهش ارزندهی دکتر تقی وحیدیان کامیار.
در این یادداشتها تمایزی میان وزن هجایی و وزن محاورهای قایلیم که بهاختصار توضیحش بیفایده نیست. وزن هجایی از تساوی هجاهای سطرها پدید میآید یعنی نه طول هجاها و نه تکیههای هر سطر در آن دخیل نیستند. نمونههای وزن هجایی را در چند اثر ابوالقاسم لاهوتی از جمله اپرای «کاوهی آهنگر» میتوان دید و البته یکی از «شبانه»های شاملو با مطلع «کوچهها باریکن دکونا بستهس» الخ. اما وزن محاورهای در حقیقت صورتی از وزن عروضی است با اختیارات بسیار بیشتر در تقطیع عبارات و تبدیل ارکان و نیز وسعت اختیار در بحرگردانی. نمونههای اعلای وزن محاورهای را در آثار بیژن مفید یعنی «ماه و پلنگ»، «شاپرک خانوم» و «شهرقصه» میتوان دید؛ همچنین در چند اثر از احمد شاملو یعنی «پریا»، «دخترای ننهدریا»، «من و تو درخت و بارون»، «قصهی مردی که لب نداشت»؛ همچنین در یک اثر از فروغ فرخزاد یعنی «علی کوچیکه». تا امروز قواعد مشخصی دربارهی وزن محاورهای نوشته نشده است و از این حیث شاید پایاننامهی کارشناسی راقم این سطور در رشتهی ادبیات نمایشی که بخشی از آن به بررسی وزن محاورهای در متون نمایشی کودکان و نوجوانان اختصاص داشت از نوادر باشد.
در عین حال قصد من از آغاز این پژوهشهای تکنگارانه آن بود که این یادداشتها هم فال باشد و هم تماشا. بنابراین کتاب کوچه را برداشتم و ترانههای عامیانه را از همان ابتدای کتاب کوچه یکییکی برشمردم و به لحاظ وزنشناسی و تلفظ تحلیل کردم. در پایان حجمی از یادداشتهای خرد در اختیار ماست که میتوان بر اساس آن تحلیلهای متنوعی کرد.
برخی از آن کارهای متنوعی را که در پایان میتوان صورت داد اینجا بر میشمارم. یکی از محورهایی که در انباشت تحلیلها میتوان به نحو انضمامی و کمّی در آن مداقه کرد شیوهی بحرگردانی در ترانههای عامیانه است. در این زمینه قبلاً متون خلاقهای پدید آمده است و همانگونه که همواره بوده است در این باره نظریه مؤخر بر خلق پدید میآید. اما با این تفاوت که دستیافتههای نهایی این پژوهش کموبیش قواعدی نسبی را در بحرگردانی مدون میکند؛ با این تذکر که امر خلاقه در نهایت از شکستن قواعد پدید میآید.
شیوهی بحرگردانی متکی به وزن محاورهای در نمونههای اعلای آن یعنی «پریا» و «دخترای ننهدریا» ی شاملو و «شهرقصه» ی بیژن مفید به کار رفته است اما همهی آنچه آن دو بزرگ به کار بردهاند غریزی و از طریق استغراق وافر در ادبیات عامیانهی فارسی روی داده است.
نکتهی دیگر که میتوان از ماحصل این یادداشتها دریافت دقیقاً همان شکل و شیوهی رفرماسیون تلفظ واژگان فارسی است. این هم از آن موضوعاتی است که کمتر به آن پرداخته شده است و حتی در هنگام آموزش زبان فارسی بخشی به عنوان تلفظ رسمی واژگان لحاظ نمیشود و مانند بسیاری مدخلهای دیگر مربوط به زبان فارسی هنوز بسیار جای تأمل دارد.
نکتهی دیگر آن است که در وزن محاورهای که وزن غالب ترانههای عامیانه است تلفظ کلمات متفاوت از تلفظ رسمی است. مثلاً «خاتون» در ترانهی «دویدم و دویدم» جایی که میگویید «دوتا خاتونو دیدم…» همچون «عبوس» تلفظ میشود اما تلفظ رسمی یا ادبی «خاتون» همچون «مفعول» است یعنی «خا» ی «خاتون» کشیده خوانده میشود که در آن ترانه اینطور نیست. مثلاً در: زلف خاتون ظفر شیفتهی پرچم توست/ دیدهی فتح ابد عاشق جولان تو باد.
این اتفاق را در ترانههای پاپ فارسی هم میشود دید. مثلاً فتانه در ترانهی مشهورش به نام «نامهربون» میگوید: دلم میخواد کنار من بمونه/ قصهی عِش (ق) تو گوش من بخونه. در ادبیات رسمی و تلفظ فصیح چنین چیزی را هیچجا نمیبینید. یعنی عشق را در تقطیع معادل فَع تلفظ کنند.
فتانه در ترانهی دیگرش میگوید: تو باختی که نموندی… باخِ باختی را همچون فَع تلفظ میکند یعنی باختی همچون رفتی تلفظ میشود. در تلفظ فصیح همواره باخِ باختی همچون فاع تلفظ میشود. انوری: چون دل ما را شکار زلف خود کردی، برو/ کاینچنین گویی نبردی تا تو چوگان باختی.
در ترانهی فوقالذکر فتانه میخواند: تو بودی که فک (ر) میکردی/ اگه بری من میمیرم… در تلفظ فصیح هیچگاه راء فکر نمیافتد اما منظور من اینجا تلفظ «میمیرم» است که فتانه همچون «بمیرم» میخواند یعنی «می»ِ «میمیرم» را همچون فَ میخواند اما در ادبیات رسمی ما همیشه «می»ِ «میمیرم» را همچون «فا» میخوانیم. اوحدی: گر چه در پای هوی و هوست میمیرم/ دسترس نیست که روزی سر زلفت گیرم. سیف فرغانی: چو فرهاد از غم شیرین ز بهر دوست میمیرم/ که این لیلی به هر جانب چو مجنون کشتگان دارد.
ترانهی «یه مرغ زردی داشتم»
در ترانهی عامیانهی «یه مرغ زردی داشتم/ خیلی دوسش میداشتم…» تمام «داشتم»ها همچون فَعْلُن تلفظ میشود. حال آنکه در تلفظ رسمی و فصیح «داش»ِ «داشتم» را همچون فاع تلفظ میکنیم. حافظ: هزار عقل و ادب داشتم من ای خواجه/ کنون که مستِ خرابم صلاحْ بیادبیست. ظهیر فاریابی: در حسب حال خود سخنی چند داشتم/ لیکن برین یکی کلمه کردم اختصار.
همچنین است «می»ِ «میداشتم» که همچون فَ ادا میشود حال آنکه در تلفظ رسمی همچون فا ادا میشود. حافظ: امید قدّ تو میداشتم ز بخت بلند/ نسیم زلف تو میخواستم ز عمر دراز. صائب: از سر کوی تو گر عزم سفر میداشتم/ میزدم بر بخت خود پایی که برمیداشتم.
در عبارت «کدوم سگ؟/ همون سگ که مرغو خورده…» «سگ» دوم همچون فَ تقطیع میشود حال آنکه در تلفظ رسمی «سگ» همواره همچون فَع تلفظ میشود. صائب: شرکت روزی خسیسان را به فریاد آورد/ بر سر نانپاره سگ دشمن بُوَد درویش را.
در عبارت «کدوم مرغ؟/ همون مرغِ زردِ پاکوتا» «مرغ» دوم همچون فع خوانده میشود حال آنکه در تلفظ رسمی «مرغ» همواره همچون فاع خوانده میشود. ظهیر فاریابی: روا مدار که عاجز شوند ماهی و مرغ/ بر اشک گرم و دم سرد صبحگاهی من. صائب: نیست پروای عدم دلزدهی هستی را/ از قفس مرغ به هر جا که رود بستان است.
«پاکوتاه» هم همچون فَعِلن تلفظ میشود حال آنکه در تلفظ رسمی، «پا» همچون فع و «کو» ی «کوتاه» نیز همچون فع تلفظ میشود و «تاه»ِ «کوتاه» نیز همچون فاع. حافظ: قصه نکنم دراز کوتاه کنم/ بازآ بازآ کز انتظارت مردم. به عبارت دیگر در ادبیات رسمی هاء ملفوظ انتهای «کوتاه» هیچوقت نمیافتد.
نکتهی دیگر دربارهی «همون» است که همچون تَتَ خوانده میشود که مثلاً در گفتار روزمره غالباً مانند «همان» فَعَل تلفظ میشود. ازجمله در: …همونجایی که دلبر خونه داره…
این دربارهی «چوب» در عبارت «همون چوب که سگ رو کشته» که همچون فَ تلفظ میشود نیز صادق است. صائب: میدهد از سادگی اندام، آتش را به چوب/ آن که میخواهد به چوب گل کند عاقل مرا. ظهیر: ز چوب منبر خشک از نشاط گل بدمد/ نسیم نام تو چون بگذرد به لفظ خطیب.
ترانهی چهارسطری بینام
شعر عامیانهای را شاملو در جلد نخست کتاب کوچه نقل کرده است در چهار سطر که نکتهی جالبی دارد. متن شعر از این قرار است:
سنگ و صدف و شانه
آب میآد به میخانهشُرّ و شُرّ و شُرّانه
این بلبل چهچهانه
برای من یادآور یکی از قدیمترین اشعار فارسی نقلشده است با مضمونی رکیک: آب است و نبیذ است/ عصارات زبیب است… الخ. تنها کلمهای که در این چهار سطر بر خلاف تلفظ ادبی ادا میشود «آب» است که همچون فَع تلفظ میشود حال آنکه در تلفظ رسمی همچون فاع است. منوچهری: اکنون به جوی اوست روان آب عاشقی/ آن روز شد که آب گذشتی به جوی ما. جلالالدین: جویی عجایب کاندرون گه آب رانی گاه خون/ گه بادههای لعلگون گه شیر و گه شهد شفا.
یک مثل عامیانه
آب را بر سر زنی سر نشکند
خاک را بر سر زنی سر نشکند
آب را با خاک اگر قاتی کنی مالش دهی تا گِل شود قالب زنی خشتی شود کوره نهی آجر شود بر سر زنی سر بشکند.
بحرطویلگونهای است در رمل سالم. جز سنخ کلمات که مثلاً «قاتی» را به کار برده و با ادبیات رسمی فاصله ایجاد میکند، تنها در کلمهی «کوره» تلفظ کلمات در این مثل با تلفظ رسمی متفاوت است. «کوره» اینجا فَعْلُن ادا میشود اما در تلفظ رسمی همواره فَعْفَ ادا میشود. صائب: میپذیرد چون گلاب از کوره رنگ اتحاد/ گر چه باشد برگ برگ گلستان از هم جدا. بیدل دهلوی: تا بود ممکن نفس نشمرده کم باید زدن/ ای ز آفت بیخبر دل کورهی میناگریست. فردوسی: اگر نیستم من ستم یافته/ چو آهن به کوره درون تافته.
یک ترانهی عامیانهی قجری
این ترانهی عامیانه تنوع و تغییر مزاج وزنی دارد. این تغییر وزن در یک شعر ازجمله ویژگیهای ترانههای عامیانهی فارسی است که بهویژه بیژن مفید در چند اثر موزونش قابلیتهای آن را به کار گرفته است.
تهرون شد چو لؤلؤ
شاه تازه شد و نو
این دو سطر به یک وزن و بر وزن مفعولن فعولن است. تفاوت تلفظ محاورهی واژهی «شاه» (فع) با صورت رسمی آن (فاع) قابلتوجه است. فرخی سیستانی: کشتن شیر شرزهی تبت/ چشمزخم تو شاه بود سبب.
از اینجا وزن عمدهی ترانه در هر سطر مفتعلن مفاعلن، مفاعلن مفاعلن یا مفعولن مفاعلن است.
گفتیم که شاه نو میآد
بوی باهار خزون میآد
«گفتیم» اینجا همچون مفا ادا میشود حال آنکه در تلفظ رسمی، «گفتیم» همچون فاعیل است. فردوسی: کنون آنچ گفتیم پاسخ دهید/ بدین داوری رای فرخ نهید.
گفتیم آب روون میشه
گلها همه خزون میشه
«گفتیم» در این دو سطر با دو سطر قبلی تلفظ متفاوتی دارد. بالا «گفتیم» همچون مفا بود اما اینجا «گفتیم» همچون فعْلن است. به جای «خزون» هم شاید «جوون» بهتر باشد.
درِ خزینه وا میشه
جنسا همه ارزون میشه
در این دو سطر «ارزون» همچون مفا ادا میشود حال آنکه در محاورهی روزمره نیز غالباً «ارزون» مانند «ارزان» همچون فَعْلن ادا میشود. مثلاً عبارت «منو ارزون فروخته» در ترانهی «مرداب» از محمد نجم. یا عبارت «ارزون نمیدم دل به کسی من» در ترانهی «نوازش» از سعید پورسعید.
بلکه تهرون آباد میشه
مُلک ایرون آباد میشه
«تهرون» و «ایرون» هردو همچون مفا ادا میشوند. «میشه» نیز به همین ترتیب. یعنی «می»ِ «میشه» فَ ادا میشود.
هر دم صدای نی میآد
آواز پیدرپی میآد
این شاه خوب پس کی میآد؟
«خوب» برخلاف تلفظ رسمی که فاع ادا میشود در اینجا فع ادا میشود. حافظ: ناامیدم مکن از سابقهی لطف ازل/ تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت. فردوسی: مرا گفت خوب آمد این رای تو/ به نیکی گراید همی پای تو. رودکی: کنش او نه خوب و چهرش خوب/ زشتکردار و خوبدیدار است.
یه وخ میآد که وخ باشه
سایه روی دِرَخ باشه
جز تغییر شکل کلمات از حالت نوشتاری به حالت محاوره نکتهی دیگر ندارد.
خیابونو آبجارو کردن
بازارا رو چراغبارون کردن
دربارهی وزن این دو سطر مطمئن نیستم.
گفتن که امروز شا میآد
صدا زنگ اشترا میآد
«امروز» ضمن آنکه زاء اش میافتد همچون فعْفَ ادا میشود حال آنکه در تلفظ رسمی «امروز» معادل مفعول است. رودکی: آغاز به بوسه مهربان کرد دلم/ امروز نشانهی غمان کرد دلم. قاآنی: در اوصاف تو قاآنی دهد داد سخندانی/ کند امروز دهقانی که تا حاصل برد فردا.
در پایان ترانه، تغییر وزن مشاهده میشود. بعضی مفتعلن مفاعلن و بعضی مفتعلن فعولن است. در سطر «چارقد عروس گرون شده» «عروس» همچون فَعَل تلفظ میشود که خلاف تلفظ رسمی است که همچون فعول است. رودکی: لاله میان کشت بخندد همی ز دور/ چون پنجهی عروس به حنّا شده خضیب.
همچنین است «چارقد» که همچون فَعَل ادا میشود اما تلفظ رسمی آن هم فعلن هم فاعلن است.
همچنین در سطر «برو با تو کار ندارم» کار همچون فع تلفظ میشود که در تلفظ رسمی همچون فاع است. «برو» نیز در همین سطر تَتَ خوانده میشود که در تلفظ رسمی همچون فَعَل ادا میشود.
ترانهی «امشب شب مهتابه»
برخلاف روند کلی این یادداشتها که فعلاً از کتاب کوچه ترانهها را نقل میکنم این مورد یک تحلیل درخواستی است. دوست عزیزی خواست در ادامهی بررسیهای مربوط به ترانههای عامیانه ترانهی «امشب شب مهتابه» از علیاکبرخان شیدا را تحلیل کنم. بنابراین طولانیترین روایت این تصنیف را از حافظه مبنا قرار میدهم. ضمن اینکه باید توجه داشت ترانههای علیاکبرخان شیدا همراه با موسیقیشان نوشته شدهاند و همچنین لازم است بدانیم که سبک علیاکبرخان شیدا تلفیقی از عالیترین صور ادبی متعالی و رسمی با شور و طرب ترانههای کوچهبازاری است. به همین جهت است که در زمانهای که هیچگونه رسانهی صوتی در کار نبود با سرعتی شگفتیانگیز در سرتاسر ایران اشاعه یافت و بر لب عامیترین مردم جای گرفت.
کِی باشد و کِی باشد و کِی باشد و کِی
مِی باشد و مِی باشد و مِی باشد و مِی
«کی» را اینجا باید به معنای پادشاه گرفت که استعاره از معشوق است.
او لب بر لبِ مِی من بر لب وی
او مست ز می گردد و من مست ز وی
تا اینجا هیچ واژهای را شیدا به لفظ محاوره به کار نبرده است. در عین آنکه باید گفت این تصنیف یکی از شورانگیزترین تصنیفهای عاشقانهی فارسی است.
وزن عروضی مشخصی بر سطرهای تصنیف در آغاز حکمفرماست که از ازاحیف وزن رباعی است.
امشب به بر من است آن مایهی ناز
یارب تو کلید صبح در چاه انداز
یادآور بیتی از سعدی است که مصراع دوم آن زاید بر ادبیت مصراع نخست است؛ یعنی التزام به تساوی طولی ابیات سعدی را واداشته است مصراعی زاید بنویسد: ببند یک نفس ای آسمان دریچهی صبح (برآفتاب که امشب خوش است با قمرم).
ای روشنی صبح به مشرق برگرد
ای ظلمت شب با من بیچاره بساز
تعدد التفات در همین معدود سطرهای نخستین تصنیف از جمله عوامل فضاسازی درخشان آن است.
امشب شب مهتابه حبیبم رو میخوام
با این سطر، تصنیف وارد گویش محاورهای کلمات میشود و البته گسست مضمونی هم روی میدهد که میتوان از آن نتیجه گرفت قطعهی نخست ترانهی مستقلی بوده است و بعداً به بخش بعدی چسبانده شده است.
حبیبم اگر خوابه طبیبم رو میخوام
تلفظ «حبیب» - در اجرای تصنیف و نه در صورت نوشتاری آن که هنوز در ازاحیف وزن رباعی است - در سطر اخیر از محاوره تبعیت میکند چون «ـبیـ»ِ «حبیبم» فَ ادا میشود اما در شکل رسمی و ادبی «ـبیـ»ِ «حبیبم» فا تلفظ میشود. حافظ: من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب/ مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم. سعدی: طاقت سر بریدنم باشد/ وز حبیبم سر بریدن نیست.
خواب است و بیدارش کنید
مست است و هشیارش کنیدگویید فلانی آمده
آن یار جانی آمده
اینجا شیدا وزنگردانی میکند و اگر وزنی را که تا اینجا داشت از ازاحیف وزن رباعی در بحر رجز بگیریم (مستفعل مستفعل مستفعل فع) اینجا به مستفعلن مستفعلن یعنی رجز سالم گردانده میشود.
اومده حال تو احوال تو
سیهموی تو سپیدروی تو
ببیند برود
وزن این است:
متفاعلُ مفاعلتن
مفاعلتُ مفاعلتن
فعلن فعلن
منطق تلفظ محاوره بر این عبارات حاکم نیست و شیدا خود را ملتزم به کشیدن مصوتهای بلند و انفجاری و کوتاه ادا کردن هجاهای بلند با مصوتهای کوتاه نگاه داشته است.
ماه غلام رخ زیبای توست
سرو کمربستهی بالای توست
مجدداً وزنگردانی میکند. وزن این دو سطر این است:
مفتعلن مفتعلن فاعلات
مفتعلن مفتعلن فاعلات
در این وزنگردانی شیدا بحر را از رجز به سریع مطوی مکشوف میبرد که وزن و ضرباهنگ پرهیجانی است و از ضرباهنگهای آشنای سینهزنی است. مثلاً: نصر من الله و فتح قریب/ ننگ بر این دولت مردمفریب. (از شعارهای ابداعی ۱۵ خرداد ۴۲)
اما بیشاز دو سطر در همین بحر هم نمیماند و وزن را به ضرباهنگ سریعتری که آن هم از ضرباهنگهای آشنای سینهزنی است میبرد:
ای مه انور قند مکرر
از همه بهتر قند مکرر
مفتعلاتن مفتعلاتن
مفتعلاتن مفتعلاتن
و باز در ادامه وزنگردانی میکند به ضرباهنگ سریعتر:
جانم جانم قند مکرر
حبیب من قند مکرر
فَعَلَتُ مفتعلاتن
فَعَلَتُ مفتعلاتن
لازم به ذکر نیست که «جانم» اینجا از منطق وزن تصنیف تبعیت میکند و تَتَ تقطیع میشود که با تلفظ رسمی آن که فَعْلُن است متفاوت است. حافظ: سر و زر و دل و جانم فدای آن یاری/ که حق صحبت مهر و وفا نگهدارد. خاقانی: نمانْد از رشتهی جانم بهجز یک تار خونآلود/ از این باریکتر تاری نپندارم که کس دارد.
و مجدداً وزنگردانی میکند با ضرباهنگ کندتر برای فرود انتهای تصنیف:
لب و دندان توست ای حبیبم
قند مکرر لب و دندان توست ای حبیبم
فعلاتن فعولْ فاعلاتن
مفتعلاتن فعلاتن فعولْ فاعلاتن
رنگآمیزی وزن و ضرباهنگ و پایبندی حداکثری به تلفظ ادبی واژگان و نیز التفات پیاپی از عناصری است که شورانگیزی این تصنیف را صورت بسته است.
یک ترانهی مخصوص چارشنبهسوری برای معرکهی عنترباز و خرسباز
این ترانهی - مطابق روایت شاملو - بیستودوسطری را شاملو از «نیرنگستان» هدایت نقل میکند. به تعبیر شاملو این ترانه مربوط به وقتی است که میمونباز و بندباز و لوطی و خرسِ بهرقص کارشان رواج داشته است و این ترانه را در چارشنبهسوری یا ایام نزدیک به نوروز میخواندهاند.
- فلفلی مرده؟ - نمرده
چشاش که وازه
تخم گُرازهنون خورده و جون نداره
دستش استخون نداره
میلِ پشتبون نداره
دریافت وزن سطر نخست کمی چالشبرانگیز است. با توجه به وزن سطرهای چهارم و پنجم و ششم که فَعَلُفَعَلْ (=مفتعلن) فعولن است، سطر اول را هم معادل همین میگیریم با این توضیح که کلمات به نفع وزن محاورهای تغییرشکل دادهاند.
«فلفلی» را باید تَتَتَ خواند که تلفظ رسمی آن فاعلن است.
«مرده» در ترانه فَعَل تلفظ میشود که تلفظ رسمی آن غالباً فافَ است. عبید: به هر کجا که رود مرده زنده گرداند/ نسیم کز طرف جویبار میآید. خاقانی: باقی آن گاهی شوم کز خویشتن یابم فنا/ مرده اکنونم که نقش زندگی دارم کفن.
در سطر دوم «چشاش» همچون تَتَ خوانده میشود که در گویش محاورهی معمول فعول ادا میشود. همچنین «وازه» هم فَعَل ادا میشود که در محاورهی معمول «وازه» و «بازه» را فعلن ادا میکنیم.
در سطر سوم «تخم» فع ادا میشود که در حالت مضاف تَتَ خوانده میشود. تلفظ رسمی آن همچون فاع است و در حالت مضاف همچون فافَ. خاقانی: تخم اقبال در زمین بقا/ بانوی عدلگستر افشاندهست. خاقانی: خود هیچ کرم بید شنیدهست هیچکس/ کاو تار بست و تخم نهاد و حصار کرد. همچنین «گراز» تَتَ ادا میشود که تلفظ رسمی آن همچون فعول است. بیدل: صوفی افکند بر زمین مسواک/ وجد دندان این گراز شکست. فخرالدین اسعد گرگانی: بسان شیر خشمآلود تازان/ به گوران و گوزنان و گرازان.
در سطر چهارم «نون» همچون فَ ادا میشود که در بیان محاورهی معمول همچون فع است. «خورده» نیز چون تَتَ ادا میشود که در محاورهی معمول همچون تلفظ رسمی گاه فعلن و گاه فعفَ ادا میشود. خاقانی: خورده یک دریای بصره تا خط بغداد جام/ پس پیاپی دجلهای در جرعهدان افشاندهاند. (همچون فعفَ) خاقانی: خورده به رسم مصطبه، می در سفالین مشربه/ وقت مسیح یکشبه، در پای ترسا ریخته. (همچون فعلن) «جون» همچون محاورهی معمول و همچون صورت رسمی تلفظ «جان» همچون فع ادا میشود.
در سطر پنجم «دستش» همچون تَتَ خوانده میشود که در تلفظ رسمی همچون فعلن است و «استخون» همچون فعلن ادا میشود که انگار بگوییم «اُسُخون». در مجموع «دستش استخون» انگاری «دَسِشُسُخون» خوانده میشود.
در سطر ششم نیز مانند سطر پنجم «مِیلِ پُشتِ بون» انگاری «مِلِپُشِبون» ادا میشود.
امان از آش رشته
بابام بزغاله کشتهننهم سرِ کارِ آشه
داییم قاشقتراشه
خالهم میخوره می…شه
سطرهای هفتم تا یازدهم طبیعت تغییر شکل کلمات در ترانههای عامیانه را تا حد زیادی منتقل میکند و رِنگِ بلند و کوتاه شدن متعارف هجاها را باز میتابد. در این پنج سطر بحرگردانی صورت میگیرد و وزن از فَعَلُفَعَلْ (=مفتعلن) فعولن به وزن مناسب برای قر کمر با رِنگ نرم تغییر مییابد یعنی مفاعیلن فعولن.
در سطر هفتم همهی کلمات مطابق تلفظ رسمی ادا میشوند جز آنکه «آ» ی «آش» کمی کشش مضاعف دارد. همچنین است سطر هشتم جز آنکه «غا»ی «بزغاله» در محاورهی معمول غالباً کوتاه ادا میشود که اینجا مطابق رِنگ عبارت کشش دارد و کمی هم کشش آن مضاعف میشود.
در سطر نهم دفرماسیون کلمات کاملاً در جهت رِنگ عبارت است و نه از تلفظ محاورهی معمول تبعیت میکند نه از تلفظ رسمی. «ننهم» چون فَعَلْ ادا میشود که طبق محاورهی معمول است اما «سَرِ کارِ آشه» ثقل رِنگ و ترقصانگیزی این سطر است چون در محاورهی معمول همین عبارت همچون فعلن فعولن ادا میشود اما در این ترانه «سـَ» ی «سر» فا ادا میشود و «کا» ی «کار» فَ و «آ» ی «آش» کشیده که عیناً میشود فاعلن فعولن. پس «ننهم سر کار آشه» میشود «فَعَلْ فاعلُ فعولن». اما گفته بودیم وزن این سطر مفاعیلن فعولن است و حالا باید توضیح بدهم که چهطور در وزن محاورهای «فَعَلْ فاعلُ» همان «مفاعیلن» است. توضیح این موضوع را به بعد وا میگذارم.
در سطر دهم تلفظ عبارت تقریباً مطابق تلفظ محاورهی متعارف است.
سطر یازدهم مانند سطر نهم ظرایفی از مختصههای وزن محاورهای را دارد و دقیقاً همان اتفاق سطر نهم در این سطر هم میافتد و در نهایت به وزن فَعَلْ فاعِلُ فعولن ادا میشود.
دخترِ یه دندونه
سوار پوسّ هندونههندونه یورغه میره
در خونه داروغه میره:داروغه جون عرضی دارم
دل پردردی دارمشوورم زن کرده
پشتشو بر من کرده
یه نون ازم کم کردهاین یه دونه نون پِرپِری
من بخورم یا اکبری
وزن این چند سطر بدین قرار است:
فاعلاتُ مفعولن
فاعلاتُ (=فَعَلُ فاعُ) مفعولنمفتعلن فعولن
مفتعلن (فَعَلُ فَعَلْ) فعولنمفتعلن مفتلعن
(مفـ) ـتعلن مفتعلن(مفـ) ـتعلن مفتعلن (=مفعولن)
مفتعلن مفعولن
مفاعلن مفعولنمفتعلن (=فعفَعَلَتُ) مفاعلن
مفتعلن مفاعلن
در سطر دوازدهم کسرهی راء «دختر» بلند ادا میشود و در حالت اضافی «دختر ِ» فاعلا ادا میشود انگاری بگوییم: «دخترِ (عْ) یهدندونه». این از جمله همان مواردی است که چه در اشعار عامیانه و چه در شعر قدمایی بسیار روی میدهد و باید شکلی از تخطی ضرورت اوزان شعری از «دکلماسیون طبیعی کلمات» به حسابش آوریم. این توضیح را نیز باید بیفزایم که این شکل از تخطی از دکلماسیون طبیعی کلمات در شعر نیمایی — خواه شعر نیما خواه شعر نیماییسرایان نخستین — نیز وجود دارد و از جمله مقولاتی است که روشن میکند چرا شعر نیما و نخستین نیماییسرایان نیز از غایات نیمایی فصاحت کلام (غایاتی که ازجمله در اسلوب نظری غزل دههی ۱۳۷۰ هجری شمسی و متأثر از منزوی و سیمین بهبهانی به نحو مؤکد بازخوانی شده است) فاصله دارد. خاقانی: در حجلهی جام آسمانرنگ/ آن دختر آفتاب در ده. (منتهی به هجای کوتاه در حالت مضاف) خاقانی: نتیجه دختر طبعم چو عیساست/ که بر پاکیّ مادر هست گویا. (منتهی به هجای بلند در حالت مضاف)
در سطر سیزدهم «سوار» همچون تَتَ ادا میشود که چه در محاورهی معمول و چه در تلفظ رسمی همچون فعول است. خاقانی: خاقانیا پیاده شو از جان که دل تو راست/ بر دل سوار گرد و فلک در عنان طلب. بیدل: سوار برق عمرم نیست برگشتن عنانم را/ مگر نام تو گیرم تا بگرداند زبانم را.
همچنین «ـدو» ی «هندونه» در سطر سیزدهم چون فا ادا میشود که در محاورهی معمول فَ است.
در سطر چهاردهم «ـدو» ی «هندونه» همچون فَ ادا میشود و تفاوت «ـدو» ی «هندونه» در دو سطر متوالی قابلتوجه است. «یورغه» یا «یُرغه» به معنی رهوار است و اینجا چون دختر یکدندان سوار پوست هندوانه است برای هندوانه استفاده شده است.
سطر پانزدهم را به دو نحو میتوان خواند؛ یا «درِ خونهْ داروغه میره» که معادل فَعَلُفَعَلُ فعولن است یا «درْ خونه داروغه میره» که معادل فَعْلُفَعَلُ فعولن است. «خونه» در این سطر تَتَ ادا میشود که غیر از تلفظ مرسوم محاورهی آن است که غالباً همچون «خانه» فافَ ادا میشود. «داروغه» نیز تَتَتَ ادا میشود که برخلاف تلفظ رسمی و محاورهای آن است که هردو همچون مفعولُ است. پروین اعتصامی: به داروغه و شحنهی جان بگوی/ که دزد هوا را به زندان کنند. پروین اعتصامی: گفت: تا داروغه را گوییم در مسجد بخواب/ گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست.
در سطر شانزدهم «داروغه» همچون فاعِلُ ادا میشود که برخلاف تلفظ رسمی و محاورهای آن است که همچون مفعولُ است. تمایز تلفظ «داروغه» در دو سطر پیاپی قابلتوجه است. «جون» عیناً تلفظ معمول محاورهی آن فع ادا میشود که مانند تلفظ رسمی «جان» نیز است.
در سطر هفدهم همان ضرباهنگ سطر شانزدهم با برداشتن یک هجای بلند از ابتدای آن تکرار شده است و این ازجمله تکنیکهای رِنگبخشی به شعر در شعر عامیانه است. در سطر شانزدهم بحرگردانی صورت گرفته بود یعنی از مفتعلن فعولن گردانده شد به مفتعلن مفتعلن. حال همین وزن را به نحو ضدضرب ادامه میدهد. این اتفاق در اوزان قدمایی و اوزان نیمایی نیز بعضاً و ندرتاً روی میدهد. نمونهاش در وزن متحدالارکان مفاعلن مفاعلن مفاعلن است که ضرباهنگ ثابت و نسبتاً تندی دارد. در قصاید «غراب بَین» منوچهری و «جغد جنگ» بهار از این وزن استفاده شده است و از قضا از اوزان غیرجامدی است که در شعر نیمایی نیز وارد شده است. این وزن از اوزانی است که امکان اجرای ضدضرب دارد و من این کار را در شعر «شبراه» کردهام.
در سطر هیجدهم نیز وزن سطر شانزدهم به نحو ضدضرب اجرا شده است.
سطر نوزدهم به لحاظ وزن این قابلیت را دارد که با یک «وَ» یا حتی بدون آن متصل به سطر هیجدهم خوانده شود.
سطر بیستم نیز حکم سطر نوزدهم را دارد.
در دو سطر آخر بحرگردانی میشود با یک رِنگ تندتر.
یک ترانهی روحوضی
این ترانهی قدیمی تهرانی را که در نمایش روحوضی هم خوانده میشده است، شاملو از «نیرنگستان» هدایت نقل میکند. وزن واحدی دارد و خوشخوان است بر وزن مفاعلن مفاعلن بعضاً از قرار تبدیل مفاعلن به مفتعلن و ارکان ریزتر. همچنین به صورت سؤال و جواب اجرا میشده است.
- پری پری وربپّری
دیشب کی بود تو پنجدری؟- آجیلفروش کوچه بود
دسمالِ آجیل آوُرده بودآجیلو من پسش دادم
وعده به امشبش دادم
در سطر اول سؤال هر بار تکرار میشود بر وزن مفاعلن مفاعلن. «ور»ِ «وربپّری» فَ ادا میشود که صورت معمول محاورهی آن فا است. دربارهی تلفظ محاورهی «پنجدری» هم این را باید گفت «ـجـ»ِ «پنجدری» غالباً بهوضوح ادا نمیشود و به جای آن یک کشش اضافی بین «پــَـ» و «ـنـ» روی میدهد چنانکه انگار گفته شود: «پــَـ (ـیــْـ) ـندری».
همچنین «دیـ»ِ «دیشب» فَ ادا میشود که تلفظ رسمی آن فا است. حافظ: ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند/ فضای سینهی حافظ هنوز پر ز صداست. کمالالدین اسماعیل: دیشب هوس دل غمینم بگرفت/ و اندیشهی یار نازنینم بگرفت.
«کی» فَ ادا میشود که همچون «که» در تلفظ رسمی است اما در محاوره هم فَ هم فا ادا میشود.
سطر سوم با ملاحظهی تمام تلفظهای رسمی ادا میشود بر وزن مفاعلن مفاعلن. در سطر چهارم جز رعایت وضع محاورهای تلفظها «ـتـ»ِ «دستمال» میافتد و سطر همچون فَعَلُفَعَلْ مفاعلن خوانده میشود.
«آجیل» فَعَل ادا میشود که در تلفظ رسمی فَعَل یا فعول است.
- پری پری وربپّری
دیشب کی بود تو پنجدری- قنادباشیِ محله بود
کاسهی نبات آوُرده بوکاسهی نباتو پسش دادم
وعدهی امشبش دادم
توضیح سطرهای هفتم و هشتم مانند سطرهای اول و دوم است؛ سطر نهم بر وزن فَعَلْفَعَلُ مفاعلن، سطر دهم بر وزن فَعَلُفَعَلْ مفاعلن، سطر یازدهم بر وزن فَعَلُفَعَلُ مفاعلن، سطر دوازدهم بر وزن مفتعلن مفاعلن.
«کاسه» تَتَ ادا میشود که در تلفظ رسمی فافَ است.
«نبات» نیز به فراخور گنجاندن هجاهای زیاد در سطرهای توأم با میزانبندی واحد تَتَ ادا میشود که تلفظ رسمی آن همچون فعول است. فردوسی: چو آورد لشکر به پیش فرات/ سپه را عدد بود بیش از نبات. جلالالدین: اندر بلا چو شکّر و اندر رخا نبات/ تلخی بلای توست چو خار ترنگبین. اوحدی: حلوای نبات است لبت، پستهدهانا/ در باغْ گلی نیست به رخسار تو مانا.
- پری پری وربپّری
دیشب کی بود تو پنجدری؟-بزّازِ سرِ محله بود
اطلس و حریر آوُرده بوداطلسو من پسش دادم
وعدهی امشبش دادم
سطرهای سیزدهم و چهاردهم همچون سطرهای یک و دو است. سطرهای ۱۵، ۱۶، ۱۷ و ۱۸ به ترتیب بر وزن فَعْلُفَعَلُ مفاعلن، فَعَلُفَعَلْ مفاعلن، مفتعلن مفاعلن، و مفتعلن مفاعلن است. «اطـ»ِ «اطلس» در سطر شانزدهم فَ ادا میشود حال که چه در تلفظ رسمی و چه در تلفظ محاورهی غالب فع است.
- پری پری وربپّری
دیشب کی بود تو پنجدری؟- قصابباشیِ محله بود
یه شقّه گوشت آوُرده بودشقّهی گوشتو پسش دادم
وعدهی امشبش دادم
سطرهای ۱۹ و ۲۰ همچون سطرهای ۱ و ۲ است. سطرهای ۲۱، ۲۲، ۲۳ و ۲۴ به ترتیب بر وزن فَعَلْفَعَلُ مفاعلن، مفاعلن مفاعلن، فَعْلُفَعَلُ مفاعلن (نیز فَعَلُفَعَلْ مفاعلن)، و مفتلعن مفاعلن است. «گوشت» در سطر ۲۳ فَ ادا میشود که در محاورهی معمول فاع است.
- پری پری وربپّری
دیشب کی بود تو پنجدری؟- قالیفروشِ محله بود
قالیچه برام آوُرده بودقالیچه رو من پسش دادم
وعدهی امشبش دادم
سطرهای ۲۷، ۲۸، ۲۹ و ۳۰ به ترتیب بر وزن فَعْلُفَعَلُ مفاعلن (نیز فَعَلُفَعَلْ مفاعلن)، فَعَلُفَعَلْ مفاعلن، فَعَلُفَعَلْ مفاعلن، و مفتعلن مفاعلن است. «قالیچه» در هر دو سطر ۲۸ و ۲۹ تَتَتَ ادا میشود که صورت محاورهی معمول آن است اما تلفظ رسمی آن مفعولُ است. بهار: آن یکی پرده داد و قالیچه/ دگری فرش داد و قالیچه. «قالیفروش» در سطر ۲۷ مفتعلُ ادا میشود که تلفظ رسمی آن مستفعلات است. «قالی» بهتنهایی هم فعلن است هم فافَ. بیدل: عمریست در ادبکدهی بوریای فقر/ آسودهتر ز نکهت گلهای قالیام. (فافَ)
یک ترانهی مخصوص کودکان
این ترانهی چهارسطری را شاملو بدون توضیحی دربارهی منطقهی تداول آن ذکر کرده است:
آفتاب زده گلی گلی
قدقد مرغ کاکلیتخم سفید میذاره
جوجهشو درمیآره
در سطر نخست «آف»ِ «آفتاب» فَ ادا میشود که در تلفظ رسمی فا است. «ـتاب»ِ «آفتاب» نیز فا ادا میشود که تلفظ رسمی آن فاع است. ابوسعید: مادام که در کمالِ اشراق بُوَد/ سرچشمهی آفتاب دیدن نتوان. هاتف اصفهانی: دیروز چو آفتاب بودی/ امروز چو کیمیات جویم.
در سطر سوم «ـفید»ِ «سفید» فا ادا میشود که تلفظ رسمی آن فاع است. ابوسعید: آورد صبا گلی ز گلزار امید/ یا روح قُدُس شهپری افگند سفید. بیدل: طفلی چه ممکن است رود از مزاج شیخ/ هرچند مو سفید کند پیرزاده است.