مساله حجاب در ایران را اگر بخواهم به اجمال برای توریست یا همکاری غیرایرانی توضیح دهم، همانطور که چند بار ناگزیر بدان شدهام، آن را فرایندهای عرفی و دولتی کنترل بدن زنان و به نحو خاص اِعمال اراده حکومت جمهوری اسلامی در نوع پوشش آنان تعریف کردهام. اما طبیعتاً ما گردشگری در ایران و تاریخ آن نیستیم و انتظار میرود کمی پا فراتر بگذاریم و تن به توصیفات محدود و ازسربازکنی ندهیم. زنان در ایرانِ امروز وامدار برنامههای ساده و پیچیدهی نهاد دولت در تاریخ صدوچند سالهاش دربارهی بدن و پوشش زناناند. یکی از مهمترین و سرنوشتسازترین لحظات این تاریخ پرجدال و کشمکش راهپیماییهای اسفندماه سال ۱۳۵۷ (۸ مارس) در اعتراض به پدیدار شدن طلیعههایی از حجاب اجباری در افق حکومت تازهتاسیس است. آن راهپیماییها نه تنها همچون لولایی، موضوع پوشش را در تاریخ (پیش و پس از انقلاب) بهگونهای ویژه به هم متصل میسازد که با تبدیل شدن به نمادی برای جنبش زنان بالاخص در سالهای اخیر ما را به تأمل هرچه بیشتر دربارهی این موضوع دعوت میکنند. این رویداد تاریخی ازین لحاظ مهم است که بیش از آنکه به گذشته مربوط باشد، چیزی است دربارهی اکنون و وضعیت حاضر. از دل این رویداد تاریخی ما میتوانیم به مسأله امروزمان بیندیشیم.
تاریخ جنبش زنان در ایران به دوران مشروطه و خواست آموزش، حق رأی و از پرده بیرون آمدن زنان بازمیگردد. از سالهای پس از مشروطه زنان به تدریج با تشکیل انجمنها و تأسیس مطبوعات شروع به بیان خواستههای خود کردند. هرچند به جز حق آموزش و تحصیل در سالهای ابتدایی دستاورد عینی چندانی نداشتند اما توانسته بودند تا حد زیادی بر بخشهایی از جامعه اثر بگذارند. دو برنامه خرد و کلان دولتی در فرایند جنبش زنان اختلالی ماندگار ایجاد کرد: کشف حجاب و سپس غربیسازی تظاهری. این دو پروژهی محوری پهلویها دربارهی پوشش زنان، برنامههایی به ظاهر تجددگرا بودند که باعث تقویت نوعی رجوع و ارتجاع شدند. به اختصار نشان خواهیم داد که چگونه از دل این برنامهها قانون حجاب اجباری بیرون آمده است.
پروژههای دولتی دوران پهلوی درباره حجاب نه تنها به انحراف و تضعیف جنبش زنان منجر شدند که بخشهای بیرونافتاده و حاشیهای را علیه جنبش شوراندند و حجاب را در شکلی تازه و بهنحو سیاسی و فرهنگی پیش کشیدند. تبارکاوی هشت مارس ۵۷، چه به قبل آن واقعه ما را ببَرد و چه به بعد، نشان میدهد که چگونه مداخلات دولتی و قانونی در سیاستگذاری و تعیین خط مشی برای بدن زنان و پوشش آنها به سرکوب طبقات گوناگون زنان منجر شده است؛ مداخلاتی که برای اجرا راهی جز زور ندارند.
آغاز مخالفت با حجاب (پردهپوشی و روبنده) به مشروطه بازمیگردد. نوشتههای باقیمانده زنان در انقلاب مشروطه نشان میدهد که بیرون آمدن از پرده و مشارکت در امور سیاسی و اجتماعی خواست آنان بوده است. برای نمونه، در مبارزات مسلحانه مشروطهخواهان تبریز، خواست رفع حجاب زنانِ مبارز به اختلاف میان مشروطهخواهان منجر شد. در فضای نسبتاً باز میان سقوط قاجاریه تا قدرتگرفتن رضا خان پهلوی، خواست زنان در قالب نشریات و انجمنهایی رساتر به گوش رسید. یکی از مهمترین موضوعات وخواستههای حامیان و مبلغان جنبش زنان، رفع حجاب بود. تمام این تلاشها که از مشروطه آغاز شده بودند، به جایی رسید که به طور بارزی نحوهی پوشش زنان در اواخر قاجاریه و اوایل دوران پهلوی با پیش از آن دوران متفاوت شده بود. اما ورق با نخستوزیری و به ویژه با آغاز سلطنت رضاخان برگشت و دولت مستقر جدید نشریات و انجمنهای زنان را تعطیل کرد. در این میان مخالفت با حجاب بیش از هر موضوع دیگری برای دولت ناپذیرفتنی بود. به عنوان مثال، درکنگره نسوان شرق، سه سال پیش از قانون کشف حجاب، مسئولان به برگزارکنندگان کنگره تذکر دادند که دربارهی حجاب نباید سخنی به میان آید. در سال ۱۳۰۲ رضاخان ابراهیم خواجهنوری را، به خاطر مقالهای دربارهی کنار گذاشتن چادر، به زندان و جریمه نقدی محکوم کرد و تجمع زنانی که به حمایت از او برخاسته بودند را به شدت سرکوب کرد. در واقع یکی از مهمترین اقدامات نظمیه رضاخان، برخورد با زنانی بود که پوششی ترکیبی از لباسهای ایرانی و فرنگی به تن داشتند. برخی زنان بالأخص از طبقات بالا در ادامه جنبشی که از مشروطه شروع شده بود، پیش از قانون کشف حجاب خواستار الغای پردهنشینی و روی پوشاندن بودند اما رضاخان با هر ایدهای در این باره به شدت برخورد میکرد تا اینکه هفتسال پیش از پایان سلطنتش قانون کشف حجاب را یکباره و با زور ملوکانه تصویب و اجرایی کرد. پرسشی که اینجا مطرح میشود، این است که چرا وی ناگهان چنین کرد؟
رضاخان در موقع تصویب قانون کشف حجاب در شرایط سیاسی ناگواری بود. محبوبیت او به موجب سرکوبهایی مثل تختقاپو کردن عشایر، حذف بسیاری از رجال سیاسی و کشتار مسجدگوهرشاد به ویژه در میان طبقهی تازهتأسیس متوسط افول کرده بود. در بحران سیاسی آن زمان ایدهی کشف حجاب به گمان شاه و دستگاه راهی بود برای همراه کردن روشنفکران و طبقه متوسط با حکومت. روشن است که در اینجا با پروژهای سیاسی روبرو هستیم که با سرمایهگذاری بر روی زنان میخواهد بر بحران مشروعیت خود غلبه پیدا کند. فاطمه صادقی در کتاب کشف حجاب به تفصیل نشان میدهد که فرایندی که از مشروطه آغاز شده بود را رضاخان منحرف و دولتی کرد.1 اگر این فرایند بدون مداخله پلیسی رضاشاه ادامه پیدا میکرد، در سالهای بعد و بر اساس مکانیزمهای اجتماعی موجود در جامعه ایران، شاهد پذیرش تنوع بیشتری در پوشش میبودیم. نکته اینجاست که همان زمان حتی بسیاری از مخالفان پردهنشینی با رویه رضاخان مخالف بودند. مداخله دولتی و قانون کنترل پوشش، اخلال در جنبش زنان و تضعیفکننده آن بود. این انحراف و سیاست دولتی به نوع دیگری به دولت محمدرضاپهلوی نیز سرایت کرد. از سوی دیگر، نوشین احمدی خراسانی در کتابی تحت عنوان حجاب و روشنفکران موضوع مهمی را پیش میکشد2. وی نشان میدهد که دغدغه اصلی پیشگامان جنبش زنان مثل بیبی خانم استرآبادی بیش از تغییر جامعه سنتی، بهبود شرایط زنان در اندرونیها بوده است؛ خواستههایی مثل تغییر سن ازدواج، تعدد زوجات، امردبازی شوهران و آموزش و سواد دختران. دغدغه آنها تغییر وضعیت اندرونی بوده تا ادغام زنان در جهان بیرون. بیشتر، مردان روشنفکر و ترقیخواه بودند که مشکل زنان و جامعه را حجاببرداری میانگاشتند و برای تحقق آن تلاش میکردند. آنها چنین میاندیشیدند که با کشف حجاب فضای عمومی کشور از وضعیت سنتی خارج میشود و نوسازی جامعه رخ میدهد. این رویکرد عمومی در میان تجددخواهان بود که به رضاخان تحمیل شد. چیزی که آنها هیچوقت حتی تا سالهای بعد بدان توجه نداشتند، این بود که چگونه این نظم مدرن استقرار یابد، به طوری که اقشار گوناگون جامعه از آن بهرمند شوند نه یک گروه ویژه.
محمدرضا پهلوی، در ابتدای مسوولیت، سیاست زور پدرش دربارهی حجاب را نقد کرد و اعلام داشت که تغییر در پوشش و وضعیت زنان با زور نباید باشد و کاری تدریجی است. او پلیسِ چادر را از سطح خیابان جمع کرد و کوشید با نوعی مدرنیزاسیون ظاهری و غربی و نیز تبلیغات گسترده، زن مطلوب را در خیابانها و رسانهها تولید کند و نشان دهد. طبق گفته علی میرسپاسی، محمدرضا در ادامهی اقدامات پدرش، جنبش زنان را از جنبشی در پی ساختن نهاد به جنبشی فرهنگی تقلیل داد؛ فرهنگی که بیتوجه به اقشار مختلف مردم در تخیل غربیسازی ظاهری سیر میکرد.3
مسأله حجاب و بیحجابی از دوران پهلوی به مسئلهای حکومتی تبدیل گشت، روی آن سرمایهگذاری کردند و به ساحت تصمیمگیریهای سیاسی وارد شد. آنچه در دوران پهلوی دوم از زن تصویر میشد، زنی بیرون از زندگی عینی و ذهنی عمومی مردم بود؛ همچون تجربهای که امروزه ما با صداوسیما داریم. بدنهی جامعه این تصویر و مداخله را نمیپذیرفت. هیچگاه و هیچجا نمیپذیرد. در این شرایط بود که شکافی میان بخش بزرگی از زنان جامعه و تصویری که از آنها بازنمایی میشد، پدید آمد؛ شکافی میان حاملان آن تصویر و مردم. با اتکا به همین واقعیت اجتماعی بود که حکومت بعد از انقلاب، برای قانونی کردن حجاب، تأییدیه اجتماعی را در جیب بغلِ ذهن جامعه داشت. مسأله پوشش و بدن زن با دستکاریهایی که به خصوص در عصر پهلوی دوم انجام شد و با عدم تطابق با افکار عمومی جامعه، از وضعیت عرفی و عادی خودش به اسم مدرنسازی و متمدنسازی خارج شده و مقدمات چیزی را مهیا کرد که از آن به قانون حجاب اجباری تعبیر میشود. در واقع، دوران پهلوی حجاب را به پدیدهای سیاسی مبدل کرد، تا آنجا که حجاب داشتن در سالهای منتهی به انقلاب ۵۷ به یکی از نمادهای مبارزه با نظام شاهنشاهی تبدیل شد. تصویر بسیاری از افراد غیرمذهبی و ملی با روسری در راهپیماییهای ضدشاه میتواند این فرایند سیاسیسازی پوشش را به خوبی نشان دهد.
آنچه متأسفانه با حاکم شدن تلقیات رسانهای نه تنها بر افکار عمومی که بر بخش بزرگی از طبقه فرهیخته و دانشگاهی در تحلیل و شناخت مسایل و موضوعات میتوان مشاهده کرد، استفاده بهغایت سیاستزده، توریستی و غیرتاریخی از رویداهای کنونی و تاریخی است. مثلاً راهپیمایی مهم هشت مارس سال ۵۷ اینگونه عرضه و درک میشود که اولاً حجاب بهعنوان یک مکانیزم کنترل دولتی محصول نظام سیاسی پس از انقلاب بوده و دوم آنکه تمام زنان و مردان جامعه آن را نمیخواستند و به مقابله با آن برخاستند، لیکن در نهایت صرفاً با اراده خشن حکومت بر آنان مسلط شده است. در حالیکه عدم توجه دقیق به بسترهای تاریخی واقعه و در اقلیت بودن معترضان به حجاب در آن مقطع به نوعی کاستن از اهمیت آن رویداد و یگانگی معترضان است.
با جهشی به منشأ بحران یعنی زمان تأسیس قانون حجاب و دیدن پیوندهای این قانون با وضعیت اجتماعی، میتوان راههایی برای فهم بهتر موضوع و ادامه این راه تا تغییر وضعیت بیابیم. نظام پهلوی از دوران رضاخان و آن تصمیم تاریخیاش برای کشف حجاب و مدرنسازی ظاهر شهرهای ایران بالاخص شهرهای بزرگ وارد مسیری شد و در دام پروژهای افتاد که تبعاتش هم دامن خودش را گرفت و هم تا اکنون روزگار ما را سیاه کرده است. بیحجابی اجباری و سپس فرآیندهای مدرنیزاسیون و رنگآمیزی شهر و تغییر دکوراسیون شهری با تصویر زن ناآشنا و غریبه (ابا دارم از کلمه زن غربیشده استفاده کنم) و از همه مهمتر سرایت شکل شدتیافتهای از آن زن به رسانههای تصویری چون تلویزیون و سینما، حجاب را به امری مسألهزا برای جامعه مبدل کرد. تصویر «زن»، با فاصله گرفتن از واقعیت زنان موجود در زندگیهای ملموس و روزمره، شکلی اساطیری یافت که این بار مسیر تاریخ را جلو رفته بود. در واقع، آنان شاهد تصویری بودند که هم غریبه بود و هم مقدس شمرده میشد، لیکن گویی از دل آینده میآمد. چیزی که روی داد، به زبان ساده چنین بود: آن تصویر رایج مدرن که در دهههای شصت و هفتاد میلادی در کشورهای اروپایی از تن زن در تبلیغات و رسانههای اصلی ارائه میشد (بعدها خود فمنیستها نامش را بهرهکشی مدرن گذاشتند) را سیاستگذاران بیخرد آنزمان در ولع آتشینِ مدرن شدن، خواستند نعل به نعل در جامعه آن روز ایران مونتاژ کنند. جامعه در عمق خود آن را پس زد. مخاطبان تلویزیون و شوهای شبانه، سینما و فیلمفارسی یا پرسهزنان شهری غالباً یا از مسلمانان شهرنشین یا کسانی بودند که بعد از انقلاب ارضی (یعنی نسل والدینشان)، از روستاها به شهرهای بزرگ آمده بودند. آنها با میانجی زن و (بیـ)حجابیاش شکاف میان خود، شهر و جامعهشان را حس کردند. چیزی بازنمایی و تبلیغ میشد که با زندگی و حیات عینیشان متفاوت بود. این واقعیت در تحقیقات اجتماعی رادیو و تلویزیون ملی در همان دوره نیز انعکاس یافته بود که مورد بیتوجهی مدیران قرار گرفت.4 میدانیم که از مهمترین عناصری که باعث برانگیختن احساسات مذهبی و گرایش به روحانیت و سنت اسلامی در جامعه ایرانِ پیش از انقلاب شد، همین مسأله زنِ تبلیغشده در منظر عموم و مسأله عفت بود. در واقع مسأله زن، آنگونه که توسط حکومت تبلیغ و عرضه میشد، یعنی همان زنی که در میان مسلمانان به بیعفت و در نظر چپها به کالایی در خدمت امپریالیسم و سرمایهداری تبدیل شده بود، مونادی برای تغییر و انقلاب شد.
کژکارکرد سیاستهای مدرنسازی دستوری و دستکاری آمرانهی فرهنگی در وهلهی نخست منجر به عکسالعمل شدید بدنهی جامعه نسبت به موضوع حجاب و در مرحلهی بعد به همکاری یا دست کم سکوت عمومی در برابر حکومتِ بعد از انقلاب در سرکوب زنان شد. جمهوری اسلامی با اتکا به آن شکافی که نظام قبلی بین فرهنگ عمومی و نظام سیاسی انداخت، توانست با پیوند زدن تفسیر خود از پوشش زن به باورهای عمومی و خاطرهی دوران پهلوی، حجاب را قانونی کند. سادهلوحانه است اگر با نگاهی غیرتاریخی و از منظر امروز بپنداریم قانون حجاب صرفاً برآمده از دستگاه زور حکومتِ پس از انقلاب بود. حجاب اجباری محصول دستگاه هژمونیک سیستم و کار مشترک حکومتهای پیش و پس از انقلاب است. در واقع مسأله زنان و مداخلات دولتی درباره حجاب را نمیتوان به یک دولت فروکاست. همان قدر که حجاب اجباری را نمیتوان تنها به تصمیم حکومت حاضر تقلیل داد نمیتوان آن را تماماً نتیجه سیاستهای دوران پهلوی دانست بلکه مجموعه عوامل مختلف و سیاستهای دولت تاریخی در ایران معاصر را باید مورد توجه قرار داد.
گفتیم که تطابق میان نوعی سعادت جمعی و حجاب اسلامی در واکنش به سیاستهای فرهنگی نظام پهلوی باعث شد که حکومت مستقر فعلی در سالهای ابتدایی پس از انقلاب، قانون حجاب اجباری را مستقر کند. امروزه و پس از گذشت یک فرآیند طولانی، به میزانی که مسأله زن و بدن زن (اختیار زن بر بدنش) استقلال خود را از هر نوع سیاستی ادراک کرد، آن تطابقِ نخستین به مرور زمان رنگ باخت و امروز دیگر چیزی از آن باقی نمانده است، جز پوسته سخت و پوچی که حتی بسیاری از زنان مسلمان هم با آن مخالفاند. قانون حجاب اجباری به واقع در وجدانهای عمومی برافتاده و چیزی تا پیوستناش به تاریخ باقی نمانده است. تظاهرکنندگان اسفند ۵۷ با نزدیک به چهل سال راهپیمایی و متلک شنیدن و آزار دیدن امروز توانستهاند دلیرانه بسیاری از تماشاگران و مخالفانشان را با خود همراه کنند. آنچه باید در جبین تاریخ ببینیم و برای امروزمان بدان دقت کنیم، این است که واقعیت را نمیتوان پوشاند و محدود کرد، و بر روی آنچه از سر گذشته حجاب افکند. جز حاکمین و سیاستهایی که در پیش روی ماست، جریانات دیگری نیز از درون این تاریخ درازدامنه در مسأله حجاب مؤثر بودهاند. مهم شناخت مکانیزمی است که مسأله پوشش را به ساحت دولت برده (و همچنان میبرد) و آن را از بستر عرفی آن خارج نمود و کوشید با فرمانها، تشویقها، برنامهها و تنبیهها که بر روی بدن زنان برنامهریزی میشد، به جای آموزش، جامعه را به بدترین شکل ممکن دستکاری کند. این همان مکانیزمی است که داشتن حجاب و بدتر از آن قانونی برای حجاب اجباری را به یک نیاز یا دست کم چیزی بیاهمیت تبدیل کرد، و بستر بردگی را، به اسم آزادسازی، مهیا ساخت. ما امروز میراثدار خطاها و نابخردیهای دولت در معنای تاریخی آن هستیم که تا به امروز حاضر نیست دست از سر «زن» بردارد.
پانوشت
فاطمه صادقی؛ کشف حجاب، بازخوانی یک مداخلهی مدرن؛ نشر نگاه معاصر.
نوشین احمدی خراسانی؛ حجاب و روشنفکران، ناشر مؤلف.
علی میرسپاسی؛ اخلاق دموکراتیک، پراگماتیسم و جنبش یک میلیون امضا، گفتگو با سایت مدرسه فمنیستی.
نگاه کنید به: گزارشی از طرح آینده نگری، مجید تهرانیان و علی اسدی، نشر نی.