شور فاصله
امین بزرگیان

چگونه اپوزیسیون، نظام سیاسی موجود را تقویت می‌کند؟

آنتونیو گرامشی درباره فاشیسم نوشته‌بود که این دستگاه بزرگ و منظم در لحظه‌ی فروپاشی همچون لگوی کودکان فرومی‌ریزد؛ غیرمنتظره و رخدادگونه. انگار نه انگار که سال‌ها قربانی گرفته و حاکم بوده‌است. فروپاشی دستگاه‌های واقعی و معرفتیِ دولتی البته همواره فقط از سوی انقلابیون انجام نمی‌شود، بلکه می‌دانیم که وضعیت‌هایی باعث می‌شود که دولت و دستگاه حاکمه، خود، این فروپاشی را صورت‌بندی یا تسریع کنند. نکته مهم اینجاست که نوعی دیگر از فروپاشی وجود دارد که به ماندگاری و استمرار نظام سیاسی می‌انجامد؛ فروپاشی‌ای که می‌توان آن را فروپاشی ایدئولوژیک دانست. بارزترین جلوه این رویداد را می‌توان در مشارکت اعضای پیشینی دولت و حتی اعضای حاضر آن در تحدید خط قرمزها و هژمونی حکومت به هدف استمرار آن دانست.

الف.

سال‌های طولانی درباره تابوی مذاکره ایران و آمریکا سخن گفته شده بود. بسیاری بابت دعوت به برقراری ارتباط با دولت آمریکا در سه دهه اول انقلاب و حتی بعد از آن محدود و محاکمه شده‌اند. چنان این تابو با ماهیت نظام سیاسی ایران درهم آمیخته شده‌بود که ذهن، جدایی بین این دو را نمی‌توانست تصور کند. اما دقیقاً پیچیدگی دولت مدرن در همین لحظات خود را نشان می‌دهد. به تعبیر میشل فوکو دولت مدرن میراث‌بر میل جاودانگی و حکومت موروثی عصرپادشاهان است با این تفاوت که اندام پادشاه را پخش و تبدیل به نوعی دستورالعمل زندگی همگان کرده‌است.

اتفاق مهمی که در این دهه اخیر و در خلال مذاکرات برجام رخ داد، پایان ممنوعیت مذاکره مستقیم با دولت ایالات متحده بوده است. در روزی که حتی دیگر تاریخش را به یاد نمی‌آوریم، یکی از مرکزی‌ترین روایت‌های حکومت جمهوری اسلامی افتاد و شکست. حتی بررسی خام‌دستانه تاریخ چهار دهه اخیر نشان می‌دهد که تابوی مذاکره و معامله با آمریکا بصورت علنی تا چه میزان بر فرایندهای سیاسی اثر گذاشته و حیات گروه‌ها و افراد بسیاری را تحت تاثیر خود قرار داده‌است. بی شک قطع روابط دیپلماتیک با آمریکا یکی از مهمترین عناصر هویتی نظام سیاسی ایران بوده‌است. در واقع فارغ از نتایج مذاکرات هسته‌ای، این دورهای اخیر مذاکرات چیز جدیدی برای ما داشت: پایان تاریخ مصرف عدم مذاکره مستقیم با آمریکا. حسن روحانی با رییس‌جمهور آمریکا تلفنی صحبت کرد و وزرای خارجه ایران و آمریکا در چند نوبت در نشست‌های مشترک با یکدیگر سخن گفتند. یادمان نرود که عباس امیر انتظام، سخنگوی دولت موقت، به سبب نامه نگاری با مقامات درجه دوم سفارت آمریکا ابتدا به اعدام و سپس حبس ابد محکوم شد.

این فروپاشی اخیر، ساده‌تر از آنچیزی بود که می‌نمایاند. عبارت درخشان مشترک بین گاوبازها و انقلابیون یعنی «moment of truth» (لحظه روبرو شدن با گاو/ ضربه آخر) برای این فروپاشی گویاست. لحظه‌ای که همه شکوه و سختی قبلی فرو می‌ریزد. یک آن. بد نیست این جمله تکرارشده کارل مارکس را دوباره پیش بکشیم که «هرآنچه سخت واستوار می‌نمایاند دود می‌شود و به هوا می‌رود.» اتفاقات مهم تاریخی مثل انقلاب‌ها و جنگ‌ها و دستاوردهای جمعی برخلاف هیبت‌شان، از نزدیک و در لحظه وقوع، مثل پدیده‌های طبیعی ظاهرمی‌شوند؛ سریع و ساده. بیراه نیست که ماهیت طبیعی حیات بشری در رخدادها و تحول‌ها به یاد می‌آید.

برای دولت مستقر هیچ ایدئولوژی‌ای مهم‌تر و حیاتی‌تر از طبیعی انگاشتن وضعیت و استمرار حکومت و حیات دستگاه حاکمه وجود ندارد، و بقیه ایدئولوژی‌ها در خدمت آن هستند. این واقعیت را بهتر از هرکسی آذری قمی، یکی از نزدیکان آیت‌الله خمینی بیان کرده‌است. او در ایده‌ای کاملاً مدرن گفته بود که اگر لازم باشد حکومت اسلامی می‌تواند توحید یعنی هسته مرکزی اسلام را نیز تعطیل کند. این عبارت را شاید بتوان روشن ترین بیان در توصیف واقعیت کاملاً غیرایدئولوژیک دولت جدید اسلامی دانست.


ب.

دولت مدرن، خدای جدید است و هیچ چیزی نمی‌تواند این خدا را تضعیف کند. در این خصلت، تفاوتی بین حکومت دینی و سکولار وجود ندارد. هر دو در درون مناسباتِ حکومت‌مندی جدید و مدرن خود را می‌سازند. در واقع ما شاهد یک اراده صرف معطوف به قدرت هستیم که بر اساس نیازهایش پشت سازه‌های زبانی، خود را پنهان می‌کند، و در این موضوع تفاوت چندانی بین دولت ایالات متحده و ایران وجود ندارد. همانطور که آیت‌الله خمینی در نوفل لوشاتو، به‌گونه‌ای آیرونیک پیش‌بینی کرده بود که تفاوتی بین حکومت آینده ایران و حکومت‌های غربی نخواهد بود.

فرو گذاردن ایدئولوژی‌ها به این معنانیست که دولت مدرن هیچ ایدئولوژی ندارد، آنگونه که در مدل غربی‌اش علاقمنداست بنظر برسد. روی دیگر سکه این ایدئولوژی‌زدایی از همه جا اینست که پدیده‌ای به‌نام دولت غیرایدئولوژیک وجود خارجی ندارد. دولت‌های مدرن و نئولیبرال غربی، همه ایدئولوژی‌ها را در درون یک فراروایت یعنی ایدئولوژی فردگرایی و بازار آزاد هضم کرده‌اند.

ایدئولوژیِ محوری دولت در زبان نیز به خوبی انعکاس یافته‌است. کلمه State که ریشه در واژه لاتین Status (وضعیت/ایستاده) دارد، به دو معنا بکار برده می‌شود: اولاً به معنای دولت و همچنین در معنای وضعِ ماندنی یا بودگی. این دومعنا در زبان فرانسه بر روی واژه État به‌هم می‌رسند. رابطه‌ی بین ماندگاری و دولت تنها به تاریخ یونانی-رومی محدود نمی‌شود. در کلمه پهلوی «استان» نیز این پیوند خود را می‌نمایاند. پسوند «ستان» که برای نامیدن جاهای گوناگون به کار می‌رود ریشه در کلمه هند و آریایی sthāna (به معنی مکان) دارد که البته با واژه لاتین state و status هم ریشه است.

دولت، اساسا موجودی فریبکار است که به میزانی که پیچیده‌تر بشود فریبکاری‌اش هم پیچیده‌تر و غیرمتمرکزتر می‌شود. به همین خاطر است که برخلاف ظاهر دولت‌ها خط قرمزهای ایدئولوژیک، به نفع یکی، همگی تجملاتی و مصرفی‌اند. در حقیقت شاه مدرن می‌تواند هرچیزی را ملغی کند تا ملغی نشود.


ج.

دولت حسن روحانی به سبب اداره و آماده سازی یک عدول بزرگ، واجد اهمیت بود. فارغ از نتیجه احتمالی مذاکرات دوم برجام، نظام سیاسی حاکم بر ایران با شکست ایدئولوژیکش و با فرونهادن یکی از مهم‌ترین فراروایت‌هایش یعنی عدم رابطه با آمریکا و با توافق‌نامه‌ی برجام، در حفظ خود قوی‌تر و موفق‌تر شد. در حقیقت نظام سیاسی در ایران با شکستش، ماندگارتر شد. همچون ناقهرمان‌های رمان‌ها. برخلاف نظام‌های سیاسی ماقبل مدرن، نظام سیاسی مدرن با نوعی استحاله‌، قوی‌تر و پابرجاتر می‌شود؛ با عدول هوشمندانه از ایدئولوژی‌ها و ساختن یک نظام زبانی و اقناعی فریبنده‌ی تازه.

احمدی‌نژاد این را نمی‌فهمید. او سویه ایدئولوژی را آنقدر جدی گرفت که نه تنها زندگی واقعی مردم را به آستانه فروپاشی کشاند که برای خود نظام سیاسی هم دردسرساز شد. دولت روحانی یا بهتر بگوییم حاکمیت در دوران روحانی قوی‌تر والبته بی‌اصالت‌تر شد. اعتدال معنایی جز همین ترکیب قدرت و بی‌اصالتی ندارد.

ماهیت نظام سیاسی مدرن در ایران مسأله و رازی است که هم ایدئولوگ‌های حامی نظام و هم ایدئولوگ‌های ضد نظام از درک خصلت آن ناتوان‌اند. حامیان با تاکید بر ایدئولوژی‌ها و دستگاه معرفتی و هویتی حکومت (به‌عنوان نمونه آمریکاستیزی)، آن را به سمت تضعیف شدن، در خطر قرارگرفتن و حتی سقوط پیش می‌برند. از سوی دیگر ایدئولوگ‌های طرفدارِ فروپاشی نظام و اپوزیسیون (به عنوان نمونه سلطنت‌طلبان) با کمک و توصیه به نهادهای دولتی و بین‌المللی برای عدم مذاکره با ایران، تحریم، فشار حقوق بشری و حتی جنگ باعث می‌شوند که نظام سیاسی مستقر در ایران هرچه بیشتر به‌خاطر ترس از فروپاشی از ایدئولوژی‌هایش -به هدف تداوم حیاتش- عدول کند؛ یعنی مدرن شود و در نتیجه پابرجا بماند و ماندگارتر شود. در واقع این دو گروه سال‌هاست برای اهداف و به نفع هم عمل می‌کنند. نتایج ناخواسته‌ی کنش‌های گروه‌های سیاسی از حیث جامعه‌شناختی موضوع جالبی است.