بوطیقای شهر
بهزاد ملک‌پور

خوانش گئورگ زیمل از شهر

زیمل افزون بر این‌که به‌عنوان یکی از بنیانگذاران جامعه‌شناسی شناخته می‌شود، در عرصهٔ مطالعات شهری نیز بسیار اثرگذار بوده و تحلیل‌هایش از زندگی مدرن و شهر و چگونگی ارتباطشان همواره محل بحث و ارجاع اندیشمندان شهری بوده است. یکی از مسیرهایی که زیمل در مطالعات شهری گشود رابطهٔ مابین فضا و جامعه‌شناسی بود. کتاب «جامعه‌شناسی فضا» شرحی جامعه‌شناسانه از مقولهٔ فضا و تحولات و منطق درونی‌اش است. آن‌چه تحلیل مارکس را با بعد فضایی سرمایه‌داری گره می‌زند مفهوم امپریالیسم است که به‌شکل ضمنی فضامندیِ سرمایه‌داری و گسترش جهانی فضای سرمایه‌دارانه را مدنظر قرار می‌دهد. اما زیمل به‌طور روشن و صریح‌تری اهمیت فضا در شکل‌گیری حیات و روابط اجتماعی را بررسی می‌کند و می‌توان تصدیق کرد که «تنها بنیانگذاری است که به دنبال تحلیل و فهم اجتماعی انتقادی اهمیت حیاتی فضا است»1.

جستار دوران‌ساز زیمل تحت عنوان «کلانشهر و حیات ذهنی» روابط اجتماعی را در بستر شهر و فضای شکل‌گرفته در شهر می‌سنجد و جامعه‌شناسی شهر را از منظر اثرات فرآیندهای اجتماعی شهرنشینی بر افرادی که در دوران مدرن زندگی می‌کنند، توضیح می‌دهد. «فضا» و دگرگونی‌های تاریخیِ آن به‌ویژه در نظریهٔ اثباتی2 — به‌مثابهٔ «امری اجتماعی و برساختی» لحاظ نشده است، اما در جامعه‌شناسی فضا، شهر موضوعی در صورت فرآیند اجتماعی است که پی‌آمدهای آن منطق خاص خود را دارد و باید آن را در درون منطق یادشده توضیح داد. شرط امکان تبیین «فضا» به‌عنوان «امر اجتماعی»، فاصله گرفتن از برداشت‌های فروکاست‌گرایانه3 و بررسی آن در بستر روابطی است که در شهر به‌مثابهٔ پدیده‌ای تاریخی شکل می‌گیرد. ویژگی‌های اصلی جامعه‌شناسی فضا را که زیمل بر آنها تأکید دارد و زمینهٔ خوانشی نوین از شهر را فراهم می‌کند به قرار زیر است:

تغییر بنیادین در نقش شهر در شکل‌گیری روابط اجتماعی در دوران مدرن منوط به تغییر نقش برنامه‌ریزان شهری است. در سال‌های پس از جنگ دوم جهانی تا اوایل دههٔ ۱۹۷۰ تأکید بر نقشِ فنی و تخصصی برنامه‌ریزان شکل گرفت و با رهیافت طراحی‌محور در برنامه‌ریزی مرتبط بود. با انتقاد از این رهیافت زمینه برای ظهور نقش نوین برنامه‌ریزی به‌مثابهٔ ارتباط‌دهنده یا میانجی میان گروه‌های اجتماعی مختلف و دارای منافعِ متفاوت و در برخی موارد متعارض، فراهم شد و این دگرگونی را می‌توان بر اساس تغییر جهت معیارهای داوری در برنامه‌ریزی از منظر جامعه‌شناسی فضا توضیح داد. در دورهٔ نخست (۱۹۴۵ تا اوایل دههٔ ۱۹۷۰) معیار فنی و زیبایی‌شناسی، مهم‌ترین معیار در ارزیابی برنامه‌ها بود. در حالی که در دورهٔ دوم (از اویل دههٔ ۱۹۷۰) معیارهای ارزش‌محور و اجتماعی جایگزین معیارهای پیشین شد و برنامه‌ریزی را با واقعیت‌های چندلایهٔ جامعه مواجه ساخت تا نگرش واقع‌بینانه‌تری نسبت به پدیده‌های مورد برنامه‌ریزی داشته باشد. از این‌رو به رسمیت شناختن سیاست و گروه‌های دارای منافع متضاد به عنوان مهم‌ترین گامِ گذار از ساده‌انگاری دورهٔ نخست مطرح شد. با توجه به موارد پیش‌گفته، مقایسهٔ دو تغییر اساسی در ارتباط با برنامه‌ریزی شهری و نوع نگرش به شهر بر مبنای دیدگاه‌های زیمل مطرح شد و خوانش نوینی از این پدیده را پیش روی مخاطبان مطالعات شهری قرار داد. گذار از نگرش کالبدی صرف به نگاه اجتماعی — سیاسی محصول خوانش یادشده است و برنامه‌ریز شهری هم کسی است که به‌طور هم‌زمان هم می‌تواند نقش میانجی را ایفا کند و هم می‌تواند واجد ویژگی‌های یک متخصص فنی نیز باشد که در برقراری ارتباط با مردم برای دخالت دادن آنها در فرآیند برنامه‌ریزی و شکل‌دهی به فضا نیز موفق است. مجموع این تحولات زمینهٔ گذار برنامه‌ریزی شهری و نگاه به شهر از حرفهٔ مبتنی بر طراحی ومعماری به سمت علوم اجتماعی را فراهم کرد و زیمل در این گذار نقشی کلیدی داشت و تردیدی نیست که بر پرورش نظریه‌های فضایی در مطالعات شهری اثرگذار بود.


پانوشت

1

ژلنیتس، آندری.، فضا ونظریه اجتماعی، ترجمه آیدین ترکمه، انتشارات علمی و فرهنگی، صفحه ۸۹.

2

Positivist theories.‎

3

reductionist: هم‌چون رهیافت اثباتی که در آن رویارویی با مشکلات شهر نیازمند راه‌حل‌های فنی و تخصصی است.

4

Blue print.‎

5

نک: "Towards a people-sensitive planning"‏، Healey و Gilroy، صص۲۱-۲۳.