توضیح: یادداشت زیر را چند سال قبل، در گفتگویی که با یکی از معلمین پیشین دبیرستانیام، دربارهٔ «عهدنامهٔ ترکمانچای» فراهم آمد، نوشتم. بهانهٔ آن گفتگو هم، شبیهسازی روابط سیاسی و قرادادهای امروزی با رخدادهای تاریخیای بود که بهگمان من به اندازهٔ کافی در آنها تأمل نشده است و بدون واکاوی وجوه انطباقی، بیشتر برای ایفاد نوعی ریتوریک سیاسی بهکار برده میشود. واقعیت این است که روان تاریخی ایرانیان، اگر پیوستاری را بتوان در آن سراغ گرفت، از شکست در جنگهای دوران قاجار با روسیهٔ تزاری در اوایل قرن نوزدهم میلادی چنان زخمخورده و ناسور است که تنها نتایج به بار آمده را، برای داوری قطعی عاملیت آنها کافی و به رسمیت میشمرد و خود را مستغنی از مداقههایی از این دست میداند. به عقیدهٔ من، بسیاری از جهتگیریهای سیاسی و نظامی و حکمرانی ایران در سدهٔ اخیر، از همین گذر ملتهب گذشته است و نشانگان بارزی از تکانههای تحقیر و شکست را در ضمیر ناخودآگاه تاریخی ایرانیان واتاب میدهد.
۱.
دانستههای من از جریان دو عهدنامهٔ گلستان و ترکمانچای، جدا از مطالعات پراکنده، به طور اخص به کتاب «تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوران معاصر»، نوشتهٔ سعید نفیسی برمیگردد که او به طور دقیقی از منابع دست اول مانند «مآثر سلطانیه» اثر عبدالرزاق دُنبُلی که تاریخ اصلی جنگهای ایران و روسیه است و نیز «ناسخالتواریخ سلاطین قاجاریه» اثر میرزا لسانالملک سپهر مستندسازی نموده و با بیانی روشن و دقت زیاد سیر تاریخی و جزئیات جنگها را نوشته است. همین طور سالها قبل خلاصهٔ «روضه الصفای ناصری» را که زندهیاد عباس زریابخویی تصحیح و منتشر کرده بود، را خواندهام و به یاد دارم ایدهٔ اولیهٔ «اجتناب ناپذیری عهدنامههای شکست» — که در توضیح آن خواهم کوشید — حاصل استنباط من از این کتاب است. رضا قلی خان هدایت — که پدربزرگ مخبرالدوله هم بوده است ــ؛ در این اثر کم نظیر، جدا از وقایع تاریخی؛ به نمودهائی که به دنبال شکستها در اذهان ایرانیان و پیشروان جامعه و منورالفکرها رقم زده شد نیز میپردازد و بسیار قابل توجه است.
۲.
گمان میکنم بستر و چارچوب تاریخی جنگها را میباید مرور کرد؛ محمدخان قاجار، حاکم ایروان، پیش از جنگ اول به روسها خود را تسلیم کرده و عملاً ایروان و نخجوان از شمول حکمرانی ایران خارج شده بود. عباس میرزا در آذربایجان تدارک قشون دید و در دور نخست جنگ اول موفق به بازپسگیری ایروان و نخجوان شد. اما چندی بعد، علیرغم پیوستن قشونی از تهران، عباس میرزا در جنگ اصلاندوز در سال ۱۸۱۳ میلادی شکست میخورد و بهناچار پیشنهاد مصالحه میدهد و قرارداد گلستان محصول چنین شکستی است. در طی یک دهه، علیرغم نامشخص بودن خطوط مرزی ایران و روسیه و منازعات و شورشهای متعدد مردم مرزنشین و بحرانهای پیاپی، برخی از سیاستمداران وقت — که به نظر میرسد قویتر از رقبا و منتقدان خود بودند — بدون این که شناخت دقیقی از زمانه و امکانات خود — و حتی جغرافیا — داشته باشند، بازپسگیری متصرفات را میطلبیدند، تا جایی که تأدیب روسیه و انتقام را وعده میدادند. در حوالی تاریخ جنگ دوم که منجر به عهدنامهٔ ترکمانچای شد؛ عباس میرزا نائبالسلطنه ۵۹ برادر داشته است که سه نفر از او بزرگتر بودند. برادر بزرگترش، حسنعلی میرزا، از خراسان به تهران آمده تا شاه را متقاعد کند ولایتعهدی عباس را ملغا کند و خود او ولیعهدش بشود و به جای برادرش به جنگ برود. از آنجایی که به نظر میرسید که حسنعلی میرزا وجاهت ملی لازم را هم دارد فرماندهٔ جنگ در آذربایجان گمان میبرد که در آستانهٔ از دست دادن ولایت عهدی است. از سویی دیگر، چنانکه در خاطرات ایوان پاسکوویچ — فرماندهٔ قشون روسیه — هم آمده، ملائی به نام میرفتاح — که گویا رشوهای هم ستانده بود و سودای قضا داشت — در تبریز احکام جهادی که با زحمت بسیار عباس میرزا و میرزا عیسیخان قائممقام را از مجتهدین اصفهان و نجف و تبریز گرفته بودند باطل کرده بود و فتوا به عدم تمکین داد. البته پیش از آن نیز جبههٔ قشون ایران حتی از نفرات معمولی و کشاورزانی که ملبس به تمبان و کرباس و گیوه، داس و قمهشان را برداشته و برای جنگ با روسیه آمده بودند و با نفرات قشون فرق داشتند، هم خالی شده بود. قشون خسته و فاقد ادوات و امکانات اولیه و حتی غذایی بود. در جریان جنگ دوم، ۴ منطقهٔ جدید — یعنی خانات تالش، خانات ایروان و خانات نخجوان — از دست رفت و با احتساب ۱۴ منطقهٔ تصرفشدهٔ قبلی در جنگ اول و طی عهدنامهٔ گلستان، مجموع شهرها و مناطق از دست رفته به ۱۷ رسید. عباس میرزا در ضعف کامل قرار داشت و تنها نسب او که از طرف مادری به آقا محمدخان قاجار میرسید رشتهٔ نازکی بود که او را هنوز فرمانده نگاه داشته بود. برخلاف تصور عمومی، ملایان با او همکاری بسیار کردند و او طی مراودات متعدد با فقها، چندین حکم جهاد (جهادیه) توانسته بود بگیرد ولی علیرغم همهٔ اینها، نابخردیهای بسیار و اشتباه مهیب محاسباتیِ او و مشاورانش، روندی را رقم زد که نقطهٔ انتهائی آن به ترکمانچای رسید. توان دولت هم تمام شده بود و خزانهٔ خالی حتی امکان ادارهٔ تهران را فراهم نمیکرد، چه برسد به جنگ. نامهای وجود دارد که عباس میرزا از شاه طلب «اسباب» جنگ میکند و در مقابل، پدرش او را به «مسببالاسباب» ارجاع میدهد!
۳.
فاصلهٔ بین جنگ اول و دوم — یا معاهدهٔ اول و دوم — ۱۵ سال است؛ ۱۸۱۳ تا ۱۸۲۸ میلادی. در این مدت نیکلای بهجای الکساندر، تزار روسیه شده بود که به دلایل سیاسی و جنگ با ناپلئون بناپارت در مرزهای شرقی به هیچ وجه مایل به جنگ جدید با همسایهٔ جنوبی نبود. از این رو سیاستمداری به نام مانژیکف را به نمایندگی از خود همراه هیئت صلح به ایران فرستاد. در ایران از او استقبال نشد ودر طی مسیر مانژیکف را بسیار اذیت کردند و بهنوعی فضای سیاسی چنان به تندی گرائید که میتوان گفت تزار پس از گزارشهای عجیب از ایران، به نوعی، به جنگ کشیده شد. در نظام حکمرانی ایران و نیز در دربار، عدهای از سیاسیون و متشرعین، استقبال از فرستادهٔ تزار را معادل سازش و بیغیرتی و اباحهگری و پایمال کردن خون شهدا میدانستند و این نظر را رواج دادند که کفار روسیه به ناموس مسلمین نظر دارند. کار به جایی رسید که به نمایندگان سیاسی روسیه — که علیالقاعده مصونیت دیپلماتیک داشتند ــ، تعرض فیزیکی شد و عدهای از ایرانیان خشمگین، آنها را کتک زدند.
۴.
در جریان جنگ دوم و شکست قطعی قشون ایران، پاسکویچ نه تنها میتوانست عباس میرزا را اسیر کند بلکه تهران را هم میتوانست بگیرد. تبریز را در اختیار گرفت و زنجان و تمام شمال شرق تا گیلان را در قلمرو داشت و میتوانست مستقر شود. اما اشغال ایران — آنهم در هنگامهٔ جنگ در نواحی دیگر — برای روسیه سودی نداشت و او ترجیح میداد دستکم کسی در هیات حاکمهٔ ایران باقی بماند که دیپلماسی بفهمد و بتوان با او مذاکره کرد. قدرت چندپاره بود و برای ژنرال روسی مهم این بود که منافع کشورش را تأمین کند.
این فصل از تاریخ ما، بسیار غم انگیز است. عهدنامهٔ ترکمانچای در شبستر منعقد شد و عباس میرزا رسماً به دست و پای ژنرال روسی افتاد و گریست. در آن میان، سفرای بریتانیا و فرانسه که حاضر بودند، برای صلح تلاش کردند. پاسکویچ ۱۴ کرور طلا غرامت میخواست، که عباس میرزا عجز و لابه کرد: «والله نداریم! رعیت (رعایا) گرسنهاند، بیمارند، محتضرند، توان خراج به تومان ندارند، سپاهی نان ندارد… والله جلاله اعلم که نداریم و فقیریم…». در نهایت با پادرمیانی سفیر فرانسه، فرماندهٔ پیروز، دو کرور را بخشید.۱۷ منطقه از ایران در خفت تمام از دست رفت و عباس میرزا تنها توانست در فصل ۷ قرارداد، ولیعهدی خود و فرزندانش را به حمایت دولت روسیه برساند و بهزعم خود تضمین کند.
۵.
تاریخ را نمیتوان از آخر به اول خواند، مجموعهای از مناسبات بر روی هم نتیجهٔ نهائی را رقم میزنند. مسائل متعدد دیگری نیز در این شکستها دخالت داشتهاند، از جمله مناقشات تاریخی مردم گرجستان و قفقاز با دولت ایران و جنایات تاریخی آقا محمدخان در این منطقه و مالیات زیادی که دولت ایران از مردم شمال دریای خزر میستاند و موجب بیعلاقگی اجتماعی به ایران میشد تا جائی که آنها بارها طی مکاتباتی با تزار خواهان الحاق خود به روسیه بودند.
حرف این است: آنچه در ترکمنچای رخ داد، حاصل برآیند ممکنات بود. موارد متعدد دیگری، از جمله دسایس برخی درباریان و عزل شخصیت مهمی مانند قائممقام فراهانی و تبعید او از تبریز به تهران و فرمان مصادرهٔ اموال چنین فردی، لشکر بینظم ایران را مأیوستر و آشفتهتر ساخت و چنان رقم خورد.
بسیاری این قضیه را با حملهٔ اعراب به ایران مقایسه میکنند، که در همین فقره هم رویکرد تاریخی، اگر مقرر بر کشف واقعیت است، میباید دقیق استوار شود. در آن مسئله هم نمیتوان تصرف فلات ایران طی چند دهه را تنها به شکست (یا شکستهای جنگی) مانند قادسیه نسبت داد.1
اطلاق صفاتی مانند «ننگین» یا «خائنانه» به این عهدنامهها، به نظرم تقلیلانگارانه است و تحلیل روابط اجتماعی را در حد عملکرد عاطفی یا شخصی و نادرست یک فرد، فرومیکاهد. به دیگر سخن، وقتی میگوییم عهدنامهٔ ترکمانچای «ننگین» بود؛ چنین مینماید که گوئی امکانی غیر آن میتوانست وجود داشته باشد.
چنانکه به اختصار گفته شد؛ آنچه در عینیت تاریخ این جنگها رخ داده است؛ حاصل ارادهٔ فردی چند شخصیت تاریخی نیست. مناسبات مادی تمدنی بر آن دلالت دارد و نمودهای بارزی را مینمایاند. مسیر آغاز آن را میتوان در قرنها قبل و روحیات اقتدارگرایانهٔ تاریخی ایرانیان هم دید. متأسفانه مشابهٔ همان روحیات و نگرهها، امروز هم وجود دارد و گوئی چون مردم و حاکمان از آنچه رفته است عبرت نخواهند گرفت، تکرار شکستها در کلیشههای جدید ادامه خواهد داشت.
وجه مثبتی که حدود دو دهه جنگ با روسیه، برای ایران داشت، وارد کردن چهار دستگاه ماشین چاپ به ایران بود که اولین کتاب تاریخ ایران به نام «جهادیه» را با آنها چاپ زدند. این کتاب، مشتمل بر احکام جهاد مجتهدین و در رأس آنها سید محمد مجاهد بود. همین فقره که نخستین کتاب چاپشده در ایران «احکام جهاد برای جنگ علیه کافران» است خود از ظرایف تاریخی روزگار است.
امروز اگر همان اشتباه محاسبات و خود مقتدر بینی تاریخی مکرر شود؛ به اندازهٔ کیفی دو قرن قبل — یعنی همان چهار دستگاه ماشین چاپ وارد شده از روسیه و بریتانیا — هم بهره نخواهیم برد و فاجعهٔ پیشرو جایی برای عبرت آموزی نامحتملِ آینده نخواهد گذاشت.
کو دیده که تا بر وطن خود گرید
بر حال دل و واقعهٔ بد گرید
دی بر سر یک مرده دو صد گریان بود
امروز یکی نیست که بر صد گرید
پانوشت
در همین مورد کتاب جذابی خواندهام از خانم پروانه پورشریعتی که بسیاری از باورهای رایج دربارهٔ حملهٔ اعراب به ایران را به چالش میکشد.
ن.ک:
Decline and Fall of the Sasanian Empire: The Sasanian-Parthian
Confederacy and the Arab Conquest of Iran; Parvaneh Pourshariati; I.B. Tauris;
New York, 2008.