کمی بیش از یک سال پیش، در ۲۰ دسامبر ۲۰۱۹ و پس از آبان ۹۸، فرصتی پیش آمد تا در گفتوگویی در برنامهی رمز پیروزی حرف از امید و ناامیدی بزنم. با این گمان که خوانندهی دلبسته به ایران از رفتن به سراغ آن برنامه پشیمان نخواهد شد، از تکرار آنچه آنجا گفتم میگذرم و میکوشم اینجا کمی از ناگفتهها را بگویم.
کمی پیشترش، در ۳۰ نوامبر ۲۰۱۹، نوشته بودم:
ما در تله نیفتادهایم. در تونل وحشت افتادهایم. اینور و آنور میگردیم، جیغ میکشیم، لال میشویم، چشموگوشمان را میبندیم، ترس میخوریم و سنگ میشویم تا از سنگینی کوه نومیدی بترکیم. ما در تونل وحشتیم و خیال میکنیم تا چراغ قوهی امیدی به دستمان نرسد، نمیتوانیم راه بیرونرفتی پیدا کنیم. اما نه نجاتدهندهای در راه است و نه کورسوی امیدی در کار. راهی نیست جز این که یا سنگ بمانیم یا هر دروغی را پس بزنیم. با امیدهای الکی نمیشود راهِدررویی پیدا کرد. با برگشتن به گذشته هم نمیشود آینده ساخت. اما در تاریکی هم میشود چشمها را باز نگهداشت و در نومیدی هم میشود فکر کرد و کار کرد و پیش رفت تا امید خودش با پای خودش به سراغ ما بیاید.
و حالا، ژانویه ۲۰۲۱، زمان گذشته و خیزش یک بار دیگر خوابیده و هول حادثه بیات شده. با اینهمه شب تاریک و بیم موج و گرداب هائل همچنان باقیست. کشتی بیلنگر ما هم همچنان در آشوب جنگهای حیدری —نعمتیِ خاورمیانه و وانفسای بحران جهانی آبوهوایی (اقلیمی) و فاجعهی همهگیری کورونایی کژتر و مژتر میشود. به فکر پیداکردن لنگر و ناخدا و ساحل عافیت باشیم یا نباشیم، گیرکرده در تنگنای زندگی و تاریخ، چارهای نداریم جز اینکه تکلیف خودمان را با امید روشن کنیم: چرا از پی امید میگردیم و امید را چگونه تعریف میکنیم و پی چگونه امیدی میگردیم؟
روشن است که اینجا قرار نیست با لنز روانشناسی یا هر دانش دیگری در امید بنگریم. اما از جایگاه نگرندهی کنجکاو و باریکبین و ژرفاندیش میبینیم که برای بسیاری از مردم امید همان «خوشخیالی» است که به قرص مسکن یا آرامبخش میماند. کسانی با تلقین و تجویز «امید انشایی-اندرزی» تسکین پیدا میکنند تا با چرخیدن چرخ روزگار خودبهخود و اللهبختکی شفا پیدا کنند. کسانی دیگر دارونمای «امید الکی» را بهجای مسکن و آرامبخش قالب میکنند تا این باور را جا بیندازند که درمان درد در دست دیگری و دیگران است. برخی امید را با خوشبینی یکی میگیرند و چشم به پایان خوش دارند و یا پی تضمین میگردند. گروهی دیگر هم هستند که «امید کارآ و کارساز» را رانه و نیرویی میبینند که میتواند به کنش پیشرو بیانجامد تا دگرگونی سودمند شدنی بشود.
شاید بشود گفت که سیاستمداران و شاعران بیش از دیگران حرف از امید زده و میزنند. اهل سیاست سکهی کهنهای در جیب دارند که یک روی آن بیم و روی دیگر آن امید است. شعبدهی آنها این است که گاهی روی «بیم» سکه و گاهی روی «امید» آن را نشان میدهند تا با ترساندن مردم یا نویددادن به مردم بتوانند در شعبدهبازار سلطه و قدرت جایگاهی داشته باشند. برای نمونه، اوباما در ۲۰۰۸ با شعار «امید» پا به کارزار انتخاباتی گذاشت. نمونهی درونمرزی هم «دولت تدبیر و امید» یا «لیست امید» است. امیدی که سیاستپیشهگان از آن میگویند، اگر امید الکی یا دروغین نباشد، امید انشایی-اندرزی است. شاعران اما زمانی از امید میگویند که در ژرفای ناامیدیها و رنجها و دردهای انسانی غوطه خورده باشند.
شیموس هینی، شاعر ایرلندی نوبلبرده، نمایشنامهی منظومی دارد به نام شفا در تروآ. پارهای از این اثر هینی در اینروزها پرآوازه شده، چون جو بایدن در نطق نامزدی خود آن را خوانده. هم بایدن و هم کلینتون پیشتر هم این شعر را در مناسبتهایی سیاسی خوانده بودند، اما این تازهترین شعرخوانی بایدن به گوش میلیونها تن رسیده. از این میلیونها آدم بسیاری بیشتر کنجکاوند که بدانند در صحنهی سیاست «بزرگترین» کشور جهان چه میگذرد و به چند و چون شعر کاری ندارند. پارهای از شعر که به کار سیاستپیشهگان زیرک خورده، با برگردان من چنین است:
تاریخ میگوید،
پیش از مرگ امیدی نبند،
اما آنگاه، یکبار در درازنای همهی زندگی
آن خیزاب دادگری که خواستهی دل است
توان برخاستن مییابد،
و امید و تاریخ همآهنگ میشوند.
برداشت و تفسیر و بهرهی سیاسی و بهروز از این شعر به کنار، شفا در تروآ، ادبیات است. این یعنی که امید و ناامیدی شاعران از جنسی دیگر است. ادبیات گرچه میتواند تعبیر سیاسی بیابد و دستاویز مصلحت سیاسیون بشود، در بنیاد (به وام از بیهقی) «در جای دیگر نشیند.» شعر شیموس هینی در هنگامهی کشاکش در ایرلند شمالی در ۱۹۹۰میلادی نوشته شده و ورسیونی از نمایشنامهی فیلوکتتس به قلم سوفوکل، تراژدینویس دورهی باستان یونان، است. در اساطیر یونان فیلوکتتس، کمانگیر و دوست و میراثبر کمان جادویی هرکول است. در راه نبرد با تروآ، یاران فیلوکتتس او را مارگزیده و زخمی و خشمگین و تنها رها میکنند، اما بعد به وقت نیاز به کمان هرکول برای تسخیر تروآ به سراغش میآیند. چه در تراژدی سوفوکل و چه در شعر هینی مفهومهایی چون تاریخ و عدالت و قانون و واقعیت از ورای لنز احساس و عاطفه بشری — و نه لنز هدف و برنامهی سیاسی — دیده و سنجیده میشوند.
با بلاهایی که انسان بر سر طبیعت و بر سر خودش آورده و میآورد، از گرمایش زمین گرفته تا قطبیگری انفجاری و سلطهجوییهای درندهخویانه، چشمانداز آیندهی جهان اگر نه دُژستانی یا خرابآبادی که وحشتانگیز است. اینچنین چشماندازی روزبهروز شمار بیشتری از مردم را به بیکنشی و نومیدی و رویآوردن به مسکنهای ذهنی و خیالی، چه از نوع مذهب و آیین و چه از جنس هویتهای بستهی قومی-قیبلهای یا فرقهای، میکشاند. از سوی دیگر اما همین چشمانداز است که گرتا تونبرگ، نوجوان سوئدی کوشندهی محیط زیست، را وامیدارد تا در همایشگاه (فوروم) اقتصاد جهانی در داووس در ۲۰۱۹ چنین بگوید:
نمیخواهم که امیدوار باشید، میخواهم که وحشتزده بشوید. میخواهم ترسی را حس کنید که من هر روز حس میکنم و بعد از شما میخواهم که دستبهکار شوید.
حرف گرتای جوان یادمان میآورد که اگر نخواهیم همچنان و همیشه «هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان» بماند، ناچاریم در همین تاریخِ تونلوحشتی خودمان چشم باز کنیم و تکانی به خودمان بدهیم. امیدی اگر به رهایی باشد از همین تکان و به همین تکان است. چنین امیدی فقط اگر راست و درست و هدفمند و هوشمندانه باشد، کارآمد و کارساز هم میتواند بشود. اما آیا برای تکانخوردن و دستبهکارشدن و گشتن پی راه رهایی بهیقین و بهناگزیر نیازمند امیدیم یا اینکه آنچه کم داریم یا نداریم چیز دیگری است؟
اگنس کالامار، وکیل حقوق بشر و گزارشگر ویژهی سازمان ملل، در پاسخ به پرسش میزبان برنامهی رادیویی سیبیسی به نام آیدیاز (ایدهها) دربارهی امید سخنی میگوید که به گمان من میتواند پاسخی به ما گرفتارآمدهها در تونل وحشت تاریخ خودمان هم باشد. پاسخ او (با برگردان من) اینچنین است:
من به امید نیازی ندارم. ببخشید، اما دیگر ازپی امید گشتنِ خسته شدهام. تنها چیزی که به آن نیاز دارم، پُردلی است. همه به پُردلی نیاز دارند. کار من این نیست که به دیگران امید بدهم. من فقط میخواهم مردم بدانند که میتوانند نترسند و پُردل باشند. شما میتوانید در خیابان، در اتوبوس، در سر مرز، در وقت پرواز پُردل باشید، میتوانید در مدرسهتان پُردل باشید، میتوانید در نوشتن پُردل باشید --به شکلهای بسیار میتوانید پردلی کنید.
پس نه، ما نه به امید، که به پردلی و نترسی نیاز داریم.