خُرده‌بُرده
محمدرضا پورجعفری

نشانه‌های مصدری و پیشوندها

در گویش گیلکی گیل‌دولاب

سرسخن

این روزها، گفته‌ها و نوشته‌های فراوانی دربارهٔ ناتوانی یا کم‌توانی زبان فارسی می‌شنویم و می‌خوانیم. برخی کسان، به‌درستی، از آشفتگی‌های بسیار در زبان فارسی سخن می‌رانند و برخی دیگر هم، هیچ‌گونه کاستی در این زبان نمی‌بینند و باز به‌درستی، آن را همچنان شیرین و نغز می‌یابند و از هرگونه تازشی به‌این زبان برمی‌آشوبند. راست این است که فارسی، زبانی شیرین و نغز است (و چگونه زبان، این فراوردهٔ سترگ زندگی آدمی، می‌تواند نغز نباشد؟) ولی گفتن ندارد که هر چیز شیرین و نغز نیز می‌تواند به تلخی و آشفتگی درآمیزد. نگارنده در اینجا بر آن نیست که پشتیبان شیرینی و زیبایی زبان فارسی باشد، چرا که هیچ‌کس از برنایی وزیبایی، روی برنمی‌تابد؛ اما ناباروری وکم‌توانی، دشواری‌هایی بوده‌اند که آدمی همواره کوشیده‌ست بر آنها چیره شود و برنایی و زیبایی را با توانایی و باروری درآمیزد. پس، اگر هرجا سخن از کاستی‌ها و کم‌توانی‌های زبان می‌شنویم و می‌خوانیم، بهتر است جدا از داوری و خواست گوینده یا نویسندهٔ آن، به دشواری‌ها به دیدی سازنده نگاه کنیم تا از آشفتگی‌ها و کژی‌های بیشتر جلو گیریم. موردی از کاستی‌ها و آسان‌گیری‌ها در زبان فارسی، در مقالهٔ «فارسی زبانی عقیم؟» نوشتهٔ آقای دکتر محمدرضا باطنی (مجلهٔ آدینه، شمارهٔ ۳۳) آمده است که طی آن به یکی از ویژگی‌های زبان، یعنی زایاییِ واژگانی اشاره شده. ایشان بخشی از این زایایی زبان فارسی را نتیجهٔ فعل‌های ساده یا بسیط می‌داند و به همین دلیل دربارهٔ وضع فعل ساده هشدار می‌دهد. سه مورد از مواردی را که دراین زمینه نشان داده‌ست در اینجا بازمی‌آورم:

در فارسی امروز دیگر فعل ساخته نمی‌شود، یعنی نمی‌توان به طور عادی از اسم یا صفت فعل ساخت.

و نیز:

شمار فعلهای ساده‌ای که زایایی دارند و از گذشته به ما رسیده‌اند بسیار اندک است.

و:

از این شمار اندک نیز بسیاری در حال از بین رفتن و متروک‌شدن هستند و جای خود را به فعلهای مرکب می‌دهند. ولی فعلهای مرکب، عقیم هستند و نمی‌توان از آنها مشتق به‌دست آورد.

در نمونه‌هایی که به‌دست داده‌اند موضوع به‌خوبی روشن می‌شود: یک فعل ساده، زایایی دارد؛ اما فعل مرکب فاقد مشتق است. برای نمونه در اینجا به فعل «زادن» توجه می‌کنیم که امروزه کمتر از افعال مرکب «متولدشدن» یا «تولد یافتن» به‌کار می‌رود. مشتق‌های سادهٔ «زادن» مانند زایا، زایایی، زایش، زاده، زایمان، زایشگاه، زاینده، زادروز، زادگاه، زائو، زایچه و… بسیاری از مفهوم‌های مورد نیاز را در دسترس ما می‌گذارد. درحالی‌که فعلهای مرکب «تولدیافتن» یا «متولدشدن» تنها می‌توانند از زایایی افعال سادهٔ «یافتن» و «شدن» پیروی کنند. گرایش گسترده در به‌کارگیریِ فعل مرکب در گفت‌وگوها و نوشته‌ها چنان است که حتا زبان‌ها و گویش‌های گونه‌گون همچون گیلکی، کردی، لکی، لری، تالشی، تاتی و… به‌ویژه در مناطق شهری، گرفتار این گرایش مرکب‌سازی شده‌اند. و البته تردیدی نیست که الگوسازی و کرنش گویندگان این گویش‌ها، در برابر زبان فارسی که به سمت کم‌باری پیش می‌رود، سبب چنین وضعی‌ست.

گرایشی که از آن یاد شد به وانهاده‌شدن پیشوندهای معناساز در زبان فارسی و به‌دنبال آن در گویش‌ها و زبان‌های دیگر ایرانی انجامیده‌ست. پیشوندهای «در»، «اندر»، «فرا»، «فرو»، «بر» و «باز»، یا «وا» در زبان فارسی امروز کمتر به‌کار می‌روند و از این رو، پیشوندهای همانند آنها در گیلکیِ شهر رشت و بندر انزلی — مثلن — فراموش می‌شوند. حضور توانمند پیشوند در فعلهای گیلکی را، در گویش‌های کمتر دست‌خوردهٔ روستاها و مناطق دور از شهر که به‌هررو از رنگ و لعاب زندگی شهری به‌دور مانده‌اند، می‌توان احساس کرد. چنین بود که در برابر حداکثر ۲۰۰ فعل سادهٔ فارسی که آقای باطنی در مقالهٔ خود به آن اشاره کرده‌اند، نگارنده توانست در یک شمارش سردستی، به‌لطف پیشوند در گیلکیِ گیل‌دولاب تالش، بیش از ۵۰۰ فعل ساده بنویسد!


الف) نشانه‌های مصدری

قبل از ورود به این بحث اشاره به دو نکته را لازم می‌دانم. نخست این‌که هرجا در این مقاله از گیلکی سخن می‌رود، مراد گیلکی گیل‌دولاب تالش است که گویشی اصیل و کمتر دست‌خورده‌ست و وجوه تشابه فراوانی با گویش‌های اطراف فومن، لنگرود و دیلمان دارد؛ دوم، حروف صدادار در گیلکی در اینجا آوانویسی می‌شود تا در هنگام بررسی مشکلی پیش نیاید:

(دس dəs / دست — من mən / من — کشک kəšk /خودنما) [نه اَ، نه اِ] ə

این صدا که در فارسی اغلب به صورت «زبر» به‌کار می‌رود، در گیلکی حرکتی خاص خود دارد که نه زبر است نه زیر. مانند تلفظ کلمهٔ «رشت» یا «من» در گویش رشتی.

نشانه‌های مصدری در گیلکی چهارتاست که مانند فارسی در آخر ریشهٔ مصدر می‌آید:

  1. «این» in

  2. «سن» یا «اسن» sən یا əsən

  3. «تن» tən

  4. «دن» dən

۱- مصدرهایی که به «این» ختم می‌شوند

مانند:

۲- «سن» یا «اسن» sən یا əsə؛

مثال:

۳- «تن» tən

برای نمونه:

۴- «دن» dən

مانند:

علاوه بر چهار مورد فوق نشانه‌های مصدری بی‌قاعده هم هست که یکی از آنها «ان ān» مانند:


ب) پیشوندها در گیلکی

پیشوندها در کاربرد افعال گیلکی، نقش بسیار مهمی دارند؛ چرا که معناهای جدیدی می‌سازند و امکان بیشتری در زایایی واژگانی به‌بار می‌آورند. چنین به‌نظر می‌رسد که همهٔ فعلهای گیلکی پیشوند می‌پذیرفته‌اند اما به‌مرور برخی از آنها با یک یا دو پیشوند و برخی هم بدون پیشوند به‌کار رفته‌اند.

پیشوندهای گیلکی عبارتند از:

  1. فُ fo، فو fu، فی fi و، ف fə معادل «فرو» در فارسی

  2. فا fâ برابر «فرا»

  3. د də، دی di، دُ do و، دو du یا dū معادل «در» یا «اندر»

  4. وا vâ برابر «باز» و «وا»

  5. و və، وُ vo، وی vi معادل «بر» یا «ور»

  6. جِ je، جی ji، جُ jo و، جو ju معادل «زیر» یا «از زیر».

اینک نمونه‌هایی برای هر یک از آنها به‌دست می‌دهیم:

۱- فو، فُ، فی، ف

۲- فا

۳- د، دی، دو

۴- وا

۵- وُ، وی

ویگیتن vigitən؛ برگرفتن؛ از روی زمین برداشتن.

۶- جِ، جی، جو، جُ

همان‌گونه که دیده می‌شود، واژه‌های زیبایی از این فعلها ساخته شده ا‌ست که به مفهوم «زایایی» عینیت می‌دهد. شناخت این پیشوندها همراه با بررسی تطبیقی واژه‌ها در گویش‌های گوناگون، این امکان را به ما می‌دهد که با توان بیشتری به‌زبان خود سخن گوییم.

اکنون چند واژه و اصطلاح را که از فعلهای دارای پیشوند ساخته شده و در گویش گیلکی گیل‌دولاب به‌کار می‌رود، در اینجا می‌نویسم:

  1. داروُچک dârvoҫək (از فعل وُچکسن = برچسبیدن)؛ کسی که چسبیده‌به‌درخت از آن بالا می‌رود. اصطلاحی است برای دخترهای پُررو!

  2. فوسین fusin (به‌صورت اسم از فعل فوسین = فروسودن)؛ هنگام بی‌بارانی، آب از چاه (کم‌آب) برمی‌دارند و دور چاه که تَرَک‌خورده است می‌ریزند تا نرم شود و گِل را با دست صاف می‌کنند. به این گِل مرطوب دور چاه می‌گویند «فوسین». این کار طی مراسمی که جزو «دعای باران» است، انجام می‌شود.

  3. واگیر vâgir (از فعل واگیتن = بازگرفتن، واگرفتن)؛ در مرثیه‌های سینه‌زنی به جوابی که سینه‌زنان تکرارمی‌کنند (ترجیع‌بند)، واگیر گویند.

  4. واگیره‌لنگه vâgirāləngə؛ دستگیره برای برگرفتن قابلمه یا تیان از روی آتش.

  5. وُخوس voxus (از فعل وُخوفتن = برخفتن، روی چیزی خفتن، خسته‌شدن)؛ به کابوس هم گفته می‌شود. شخص خوابیده، در این حالت، می‌خواهد از خواب بلند شود اما انگار چیزی روی او افتاده است و نمی‌تواند.

  6. جبو jəbo (از فعل جبوسن یا جبُن = زیر بودن، در درجهٔ بعدی بودن)؛ به فرزند بعدی گویند. «حسن» فرزند اول (یا دوم) است، «حسین» فرزند دوم (یا سوم)، جبوی «حسن» است.

  7. کُلشتار یا کُلِشتار koləštâr / koleštâr [کُلش + تار، از فعل تارانین (تاراندن)] وسیله‌ای‌ست از نی کلفت به طول هشتاد تا نود سانتی‌متر که از نیمه مانند قلم‌نی تراشیده می‌شود و از آن برای جداکردن شلتوک‌های باقی‌ماندهٔ روی کلش‌ها استفاده می‌کنند.

  8. دگردی dəgərdi (از فعل دگردسن = اندرگردیدن، پیچ خوردن)؛ پیچ راه یا جاده.

  9. دگردان dəgərdân (از فعل دگردانین = اندر گردانیدن، زیر و رو کردن) انقلاب، عصبانی‌شدن، خراب‌شدن ناگهانی هوا.

  10. دوخان یا دوخنا duxan/duxna (از فعل دوخادن = صدازدن، فراخواندن)؛ به طنین صدا گویند. از «دوخنا» فعل دیگری ساخته‌شده به نام «دوخناسن» یعنی طنین‌انداختن.

نتیجه: باتوجه به توانایی‌های گویش‌های گوناگون، به‌ویژه در زمینه‌های یادشده، می‌توان به باروری و زایایی واژگان فارسی و نیز خودِ آن گویش‌ها یاری داد. چنین خواستی به دو شیوه شدنی است. نخست، کشاندن واژه‌های وانهاده اما پربار به حوزهٔ رسانه‌ها به‌ویژه صداو سیما (برای نمونه، واژهٔ «نستوه» در سالهای اخیر به‌همین شیوه رواج یافته است). دوم، به‌کارگرفتن واژه‌ها در شعر، این آشناترین شیوهٔ بیانی برای مردم. گفتن ندارد، تلاش‌های ارج‌داری که در گوشه‌وکنار انجام می‌گیرد و هدف آنها طرح فرهنگ مردم در گویش‌های گوناگون است، نقش بسیار مهم در شادابیِ زبان و تاریخ و ادب این سرزمین بازی می‌کند.

در پایان بد نیست اشاره‌ای کوتاه به‌مقالهٔ آقای عباس حاکی به نام «دیوان پیرشرفشاه دولابی» که در «گیلان‌نامه» چاپ شده است داشته باشیم و معنای چند واژه را که به سخن ما دربارهٔ پیشوند مربوط است، به یاری گویش گیل‌دولابی روشن کنیم. نوشتهٔ عالمانه و دقیق آقای حاکی همسخنی با مردم گیل‌دولاب، به‌ویژه سالمندان را کم دارد. حق این بود با توجه به اینکه، شرفشاه، گیل‌دولابی بود، دشواری‌های واژگانی دیوان او، با بررسی گویش گیل‌دولابی حل و فصل می‌شد.