بی‌گاه
سعید اسکندری

خانه‌ی ما آن‌قدر هم دور نیست

شعر «تورسون‌زاده» و مکتب رئالیسم سوسیالیستی

شعر تورسون‌زاده نمونه‌ی ادبیات رسمی اتحاد جماهیر شوروی‌ست. هرچند لنین در گفت‌وگویی با کلارا زتکین گفته بود: «هر هنرمندی و هر فردی که خود را هنرمند می‌داند، حق دارد که اثر خود را آزادانه، موافق آرمان شخصی‌اش بیافریند و هیچ‌چیز دیگری را به حساب نیاورد.» اما تحریف مفهوم مقاله‌ی او تحت عنوان «تشکیلات و ادبیات حزبی» که به گفته‌ی بیوه‌ی او (نادژدا کروپسکایا) در ۱۹۳۷، هیچ‌ارتباطی با ادبیات به‌عنوان هنر نداشته، و متون سیاسی و تبلیغاتی را مد نظر داشته است، باعث شد که در دیکتاتوری ژوزف استالین آموزه‌ی رئالیسم سوسیالیستی به عنوان تنها مکتب مجاز برای تولیدات ادبی-هنری در شوروی روی کار بیاید.

از اصول این‌مکتب، که اثرات بسیار مخربی بر ادبیات و هنر کشورهای کمونیستی گذاشت (به غیر از اعتقاد به ایدئولوژی کمونیستی، اومانیسم سوسیالیستی و اینترناسیونالیسم و بعدها سوسیالیسم در یک کشور)، باید به مسائلی چون خدمت به خلق و حزب کمونیست، واقع‌گرایی خوش‌بینانه و انقلابی، دوری از فرم‌گرایی، درون‌گرایی و ناتورالیسم بدوی‌گرا، همراهی با مبارزات رنجبران و توده‌های تحت ستم و… اشاره کرد. از نویسندگان قابل توجه این‌مکتب ماکسیم گورکی، ژدانف و کارل رادک را می‌توان نام برد.

درمورد مکتب رئالیسم سوسیالیستی این‌نکته نیازمند توجه است: آثار مکتب مذکور از آن‌جا که باید نشانگر واقعیات جامعه‌ای سوسیالیستی، به صورت خوش‌بینانه و انقلابی باشند، نمی‌توانند در جوامع غیرسوسیالیستی ایجاد شوند. با این‌آگاهی باید دانست کسانی که در کشور ما از این‌عنوان برای نام‌گذاری آثار ادبی واقع‌گرا با تمایلات چپ‌گرایانه (به‌عنوان مثال داستان‌های احمد محمود یا آثاری از محمود دولت‌آبادی) استفاده کرده‌اند، توجهی به این‌مساله نداشته‌اند.

با توجه به مطالبی که در بالا ذکر شد اشعار میرزا ترسون‌زاده را باید به تمام معنا نمونه‌هایی از آثار ادبی در سبک رئالیسم سوسیالیستی، به زبان فارسی دانست. به این‌نمونه‌ها توجه بفرمایید:

تورسون‌زاده هم در قالب‌های سنتی و هم در فرم‌های نو شعر سروده است. شعرهای نوگرایانه‌ی او البته حالت نوقدمایی دارد، اما در زمان خود از شاعران نوآور و پیشرو محسوب می‌شده است. حتی می‌توان گفت تورسون‌زاده از آغازگران نوگرایی در شعر تاجیک به حساب می‌آید. البته شعری ساده و همه‌فهم که محتوای آن گذشته از بخش‌های فرمایشی، حاوی محتوایی انسانی، برابری‌طلب، فقرستیز، معتقد به تساوی زن و مرد و حرمت‌گذار به نژادها، ملیت‌ها و کشور‌های مختلف است.

از خصیصه‌های دیگر شعر تورسون‌زاده مملو بودن شعر اوست از لغات روسی و سرشار بودنش از غلط‌های فاحش در وزن و قافیه. باید گفت: ایرادات در وزن و قافیه مساله‌ای‌ست که در آثار اغلب شاعران تاجیک به چشم می‌خورد و شعر میرزا ترسون‌زاده هم از این‌قاعده مستثنی نیست. در این‌زمینه به غیر از دور بودن از ریشه‌های زبان فارسی و تفاوت‌های گویش تاجیکی با فارسی معیار، نوشتن با خط سیریلیک نیز باعث به‌وجود آمدن اشکالاتی، به‌ویژه در قافیه، شده است.


۱) زندگی و آثار میرزا تورسون‌زاده

زندگی و تحصیلات

میرزا تورسون‌زاده در سال ۱۹۱۱م در روستای قره‌طاق، از توابع شهرستان حصار تاجیکستان، به دنیا آمد. پدرش درودگر بود. مادرش را در شش سالگی از دست داد. تا سال ۱۹۲۵ که برای گذراندن دوره‌ی آموزگاری در دوشنبه ساکن شد به تحصیلات مقدماتی در مکتبخانه و مدرسه مشغول بود. سال ۱۹۲۷ و پس از فارغ‌التحصیل شدن، برای گذراندن دوره‌ی تکمیلی آموزگاری زبان فارسیِ تاجیکی به تاشکند رفت. در آن‌جا با آثار بزرگان ادب فارسی بیش‌تر آشنا شد و در سال ۱۹۳۰ با اتمام دوره‌ی تحصیلی به دوشنبه بازگشت.

فعالیت‌های فرهنگی و حرفه‌ای

پس از بازگشت، در دفتر روزنامه‌ی «جوانان تاجیکستان» مشغول به کار شد و نخستین محفل شاعران تاجیک را تشکیل داد. در ۱۹۳۴ به عضویت کانون نویسندگان تاجیکستان درآمد و مدتی در تئاتر شهر خجند مشاور ادبی شد. در ۱۹۴۶ به ریاست کانون نویسندگان کشورش برگزیده شد و تا آخر عمر در این‌سمت باقی ماند. تورسون‌زاده در سال ۱۹۵۱ برای عضویت در فرهنگستان علوم تاجیکستان انتخاب گردید. همچنین وی در هیأت دولتی «جایزه‌ی ادبی لنین و استالین» عضویت داشت. و از دوره‌ی نهم تا دهم مجلس اتحاد جماهیر شوروی نیز به عنوان نماینده‌ی مردم تاجیکستان خدمت کرد. تورسون‌زاده همچنین از سال ۱۹۵۷ ریاست کمیته‌ی شوروی همصدایی با آسیا و آفریقا را برعهده داشته است.

پیکر تورسون‌زاده در شهرک لوچاب شهر دوشنبه به خاک سپرده شده است. پس از مرگ وی دولت تاجیکستان شهر ریگر را به نامش نام‌گذاری کرد. همچنین با فرمان رئیس‌جمهور تاجیکستان (امام علی رحمان) در تاریخ ۷ می ۲۰۱۱، به او که در این‌فرمان «فرزند شرفمند خلق تاجیک» خوانده شده است، برای خدمات بزرگ و متانت در بنیاد پایه‌های استقلالیت جمهوری تاجیکستان، انکشاف ادبیات و فرهنگ و ترغیب هدف‌های صلح، دوستی خلق‌ها و گسترش نفوذ بین‌الخلقی تاجیکستان، مطابق ماده‌ی ۶۹ سر قانون (یا قانون اساسیِ) جمهوری تاجیکستان، عنوان قهرمان تاجیکستان اعطاء شد.

آثار

از میان آثار ادبی ترسون‌زاده، به غیر از اولین کتابش (پرچم ظفر، که چندحکایت، یک‌رساله و دوشعر را شامل می‌شود) می‌توان به صدای آسیا، چراغ ابدی، جان شیرین، پسر وطن، دختر مقدس، آشیان بلند و گلچین اشعار اشاره کرد. همچنین منظومه‌ی «حسن ارابه‌کش» که بوریس کیمیاگرف (کارگردان مطرح تاجیک و سازنده‌ی فیلم مشهور رستم و سهراب) با اقتباس از آن فیلمی ساخته که از کارهای برجسته و مشهور سینمای تاجیکستان محسوب می‌شود. نقش‌های اصلی این‌فیلم را بیمبولات واتایف (همان بازیگر نقش رستم) و مریم عیسی‌آوا (دیگر بازیگر مشهور تاجیک) بازی کرده‌اند. از دیگر آثار ترسون‌زاده «سلسله اشعار قصه‌ی هندوستان» و «من از شرق آزاد» را می‌توان نام برد. این دوکتاب حاصل سفرهای وی به کشورهای هند و ایران و پاکستان است. تورسون‌زاده در اشعارش ایرانیان و استقبال گرم آنان را ستوده است.

از دیگر فعالیت‌های قلمی وی به ترجمه‌ی آثار پوشکین، نیکولای نکراسوف و شفچنکو، نگارش متن اپراهای طاهره و زهره و عروس، و متن اپرای ملی تاجیکی به نام «شورش واسع» (درباره‌ی قهرمان ملی تاجیکستان واسع بَلجُوانی)، تحقیقاتی در زمینه‌ی فولکلور و جمع‌آوری آثار شفاهی مردم تاجیکستان، در اثری به نام نمونه‌ی فولکوریک تاجیک (به همراه بلدرف) و همچنین نوشتن برخی آثار نمایشی و سینمایی می‌توان اشاره کرد. آثاری همچون نمایشنامه‌های حکم، خسرو و شیرین و….

جوایز و افتخارات

تورسون‌زاده در زمان حیاتش جوایز ادبی بسیاری را از دولت شوروی و دیگر دولت‌ها دریافت کرد. جوایزی همچون «جایزه‌ی ادبی استالین» در سال ۱۹۲۷، «جایزه‌ی ادبی لنین» در ۱۹۶۰، «جایزه‌ی ادبی رودکی» در ۱۹۶۳، «جایزه‌ی جهانی ادبی-فرهنگی جواهر لعل نهرو» در ۱۹۶۷ و «جایزه‌ی ادبی جمال عبدالناصر» در ۱۹۷۲. دولت اتحاد جماهیر شوروی با عنوان‌هایِ افتخاری «نویسنده‌ی مردمی تاجیکستان» (در سال ۱۹۶۱) و «قهرمان کار سوسیالیستی» (در ۱۹۶۷) از او تقدیر نمود.


۲) نمونه‌هایی از شعر تورسون‌زاده

به و. ای. لنین

ره یافتی و در شب تاریک دویدی
هنگام سحر چون شفق سرخ دمیدی
در پیش رهت آب بُد و سنگ بُد و کوه
اما تو بریدی و شکستی و پریدی
هرچند که ره بود بسی دور و خطرناک
تا منزل امید نترسیده رسیدی
کشتیِ بشر غرق به دریای بلا بود
با دست توانات گرفتی و کشیدی
می‌خواست، که ابر سیهی روی تو پوشد
رعدی شدی و پرده‌ی آن ابر دریدی
پیوسته به هم قطره‌ی بسیار به گردت
دریا شدی و جوش زدی و بدمیدی
اولاد بشر چون تو فداکار ندیدست
جان دادی و جان همه‌ی خلق خریدی

(۱۹۴۰)


خانه‌ی ما آن‌قدر هم دور نیست

گفته بودی این‌که مهمان می‌شوی
در تن جان‌پروران جان می‌شوی
روز و شب‌ها انتظارم من هنوز
با دل امیدوارم من هنوز
کنده شد در راه تو چشمان من
کی تو می‌آیی بیا جانان من
خانه‌ی ما آن‌قدر هم دور نیست
گرچه در چشم شما منظور نیست.

هردو در یک‌شهر نو سبزیده‌ایم
هردو آن را جان و دل بخشیده‌ایم
شهر ما مانند باغ و گلشن است
منزل سیر و تماشا کردن است
سوی ما گر با سراغی می‌روی
از میان کوچه‌باغی می‌روی
خانه‌ی ما آن‌قدر هم دور نیست
گرچه در چشم شما منظور نیست.

می‌نمایم یاد و می‌جویم تو را
بی‌وفا، بی‌رحم می‌گویم تو را
خوب می‌شد که تو هم یادی کنی
یاد از ما با دل شادی کنی
گرچه تا امروز بودی کم‌نما
بعد از این انصاف کن جانم بیا
خانه‌ی ما آن‌قدر هم دور نیست
گرچه در چشم شما منظور نیست.

(۱۹۴۸)


همین کافی‌ست

تو را صدبار گفتم که غلامت من، همین کافی‌ست
فدای یک‌کلامت یک‌سلامت من، همین کافی‌ست
نوشتم، پخش کردم، مُهر ماندم، دست بی‌گفتار
حیاتم را مماتم را به نامت من، همین کافی‌ست

تو دانی فعل و اطوار غلامان شور و عصیان است
شکستن، پاره کردن کنده و زنجیر زندان است
چو رود کوه جوشیده خروشیده برون رفتن
ز قعر تنگنا آمال آزادی‌پرستان است

ولی من آن‌غلامم که نه عصیان می‌کنم نه شور
نه با تو می‌کنم جنگ و نه از تو می‌شوم من دور
همیشه با تو می‌خندم، همیشه با تو می‌گریم
اگر خواهی تو من هیچ و اگر خواهی تو من مشهور

وفا کن، گفته بودی، من وفا کردم، همین کافی‌ست
دلم را در وفا آب و ادا1 کردم، همین کافی‌ست
اگر چه ابتدای عاشقان در عشق هررنگ است
ولی با نام تو من ابتدا کردم، همین کافی‌ست.


همسایه باشم

چرا این‌قدر جانانم سپاهی2
نمی‌سازی به سویم یک‌نگاهی
چه می‌شد که اقلاً می‌فکندی
نظر با گوشه‌ی چشم سیاهی

ترا بینم اگر در روبه‌رویم
نمی‌دانم که از شادی چه گویم
به رقص آید دلم از شوق وصلت
نفس پیچیده ماند در گلویم

به حال من تبسم می‌کنی تو
مرا دو دست و پا گم می‌کنی تو
خلاصه عاشق دیرینه‌ات را
خجل در بین مردم می‌کنی تو

همیشه همرهت چون سایه باشم
نخواهم دوری و یک‌جایه باشم
اگر باشد علاجش خوب می‌شد
که با تو مهربان همسایه باشم.

(۱۹۴۷)


منابع

پانوشت

1

ادا: محو، نابود، تمام

2

سپاه: متکبر، عبوس