زبانزد
یارعلی پورمقدم

رعنا

…هی از زیر لحاف و با اون صدایی که انگار داره از ته چاه می‌آد هی مشت نکوب بگو اشتباه کردم اشتباه کردم! به‌جهنم که اشتباه کردی! بسه هرچه تا کلهٔ سحر غلت زدی! آدمیزاد که تک‌تیرانداز نیست که همیشه بزنه وسط خال. گاهی عقلش به یه چیزایی قد میده که با عواقبش صفا می‌کنه و گاهی پشت فرمون طوری بد می‌رونه که ناچاره چپ و راست خسارت بده. این روزها تنها اشتباهی که آدم نباید بکنه اینه که این‌قدر دست‌هاش را نشوره که بالاخره کرونا بگیره. ببین! سعی نکن با آه و ناله و هُف و هق، دُمم را بچینی! اگه غمباد به‌جای اینکه بزنه چارچرخ‌مون را پنچر کنه بادکنکی بود که با یه سوزن می‌ترکید شاید تو هم الان واسه این که من صدای این موزیک را خفه کنم هی خودت را تو لحاف بقچه‌پیچ‌تر نمی‌کردی ولی آدم وقتی دهنش تلخه باید بره حلوا بخوره چون اگه نخواد دق کنه باید خیلی چیزها را پشت گوش بندازه. پس بیش از این معطلم نکن پاشو با این موزیک سانتاماریا یه تانگو برقصیم بلکه این شکم صاحب‌مردهٔ من هم یه کوچولو آب شد. راستش تو این شصت سالی که دارم رو زمین cat walk میرم مرتکب همه‌رقم الواطی شده‌ام جز اینکه با زن زیبایی تانگو برقصم که لباس‌خواب تنشه و چشمش از زور گریه پف کرده. اگه فکر می‌کنی من از این بابا شمل‌هام که بلده همه‌چی را زیرسبیلی رد می کنه باز داری اشتباه می‌کنی چون برعکس — به‌قول یارو گفتنی — اینجانب اعتقاد راسخ دارد که هرکی بخواد تو این روزگار سربلند زندگی کنه همیشه باید یه کپسول سیانور تو جیبش باشه و شک نکنه که یه‌جا بالاخره به دردش می‌خوره ولی تا اون روز نباید عکس‌برگردون بشه چون بی‌ادبی نباشه مرد ایرانی یه‌نمه جنده‌بازه و تا زنه یه ذره نشنگه چشم و دلش سیر نمی‌شه. زن واسه‌اش ساندویچیه که اگه مزه خیارشورش غالب نباشه ذائقه‌اش برنمی‌داره که داره مارتادلا می‌خوره. یادته دفعه‌اولی که اون لندهور را اوردی تا به من معرفی کنی چی گفتم؟ نه جون هرچی مَرده یادته؟ نگفتم: هیچ‌وقت زن یه‌جفت چشم وقیح نشو چون این گوشت‌تلخی که من می‌بینم حتی پشه مالاریا هم رغبت نمی‌کنه نیشش بزنه تا چه برسه به این که یکی بخواد زنش بشه؟ اون هم با اون کفش‌های نمرهٔ چل‌وهشتش که وقتی از پاش در می‌آورد باید همه پنجره‌ها را باز می‌کردیم و یه بار هم که به روش اوردم پررو پررو گفت: مرد باید پاهاش بو باقالی‌پخته بده! نگفتم: به این بوگندو نگو بله چون وقتی خیرِ سرش داره نطق می کنه آدم را یاد گروهبان قندعلی میندازه وقتی زور می‌زنه تا دیالوگ‌های شرلوک هلمز را بلغور کنه یا گاهی که می‌افتاد روی اون کاناپه تا سه سوت به خروپف بیفته سیب گلوش و دندون‌هاش جوری گریپاژ می‌کرد که انگار قطار تهران خرمشهره که نصفه‌شبی داره با خس و فس وارد ایستگاه ازنا میشه. همه این چیزها را گفتم یا نگفتم؟ ولی تو ماشاالله هزار ماشاالله نه‌فقط حرف به خرجت نرفت که وقتی دستِ بزن هم پیدا کرد و زد زیر چشمت یه بادمجون کاشت، پا شدی رفتی روانشناس و پول دادی تا همونی را بشنوی که من از اول داشتم می‌گفتم و حالا هم راستش من از خدامه اگه بخواد بره گورش را گم کنه. حالا تو میگی پای زن دیگه‌ای هم در میونه خب به‌جهنم که پای یه احمق دیگه‌ای هم در میونه. راستش به‌نظرم اگه بین تو و مهاجرت و اون بیچاره‌ای که تازه می‌خواد پاش بیفته تو معرکهٔ (کجا بودی با کی بودی چکار می‌کردی) تو را انتخاب نمی‌کنه حقشه چون واسه زندگی زیر یه سقف دو نفر باید بگن بله ولی واسه طلاق کافیه یکی بگه نه و تو هم دیگه بهتره خطش را کور کنی چون وقتی کار به این حرف‌ها می‌کشه یعنی دیگه ول کن بابا اسدالله. این روزها خیلی از کسایی که مهاجرت می‌کنند واسه اینه که راهِ دیگه‌ای ندارن ولی یه عده هم میرن تا بوی باقالی پخته‌شون را جابه‌جا کنند اما واسه ما که هیچ‌جا نمیریم همین‌جا هستیم وضع فرق می‌کنه چون کائنات طوری طاقت‌فرسا شده که ما دیگه حق نداریم واسه نفس رفع خستگی هم که شده زانو بزنیم. زانو بزنی دیگه کمر راست نمی‌کنی رعنا!