فرهنگ در ریشهها میروید
و در همه آونگها جاری میشود،
به برگ و گل و جوانه میرسد،
و مانند خونیسبز، از سلولی به سلول دیگر جاریمیشود
و با بارش باران رها میشود،
چون عطر گلهای باران خورده فضا را پر میکند.[…]
اما فرهنگی که از بالادست بر یک سرزمین فرود میآید
چون دانههای شکر
و چون حبههای قند ، جامد است.و وقتی بارانی زندگیزا بر آن می بارد،
شکر آب میشود،
و به یک آشفتگی چسبناک بدل میشود. 1
وقتی دانهای در خاک کاشته میشود، انرژیهای طبیعت از آب و خاک و باد و خورشید تا تک تک سلولهای دانه در تولد گیاه و کنارآمدن آن با موانع محیطی و حرکتش به سوی فرآیندی منحصربهفرد برای رشد، نقشآفرینی میکنند. حضور پررنگتر هر نیروی موثر، تعادل رشد را بر هم میزند و حتی باعث تخریب فرآیند تولد و رشد یا دوام گیاه میشود. اگر تنها خورشید بر گیاه بتابد، در نهایت آن را می سوزاند. آب زیاد دانه را اشباع میکند و در نهایت میگنداند و خاک یا هوا به تنهایی قادر به تبلور دانه نیستند. روند شکلگیری فرمهایی طبیعی، در بازتابی از همین فرآیند رشد چندوجهی، شاید در ظاهر در فرآیندی خطی قابل توصیف باشد اما در واقع و در قالبی مشخص از ریاضیات هندسی قابل تحلیل است و قواعد این الگوریتم رشد در فرآیند علمی و تاریخی قابل تعریفند.2 اگر انسان را نیز همچون موجودات زنده دیگر مشغول به فرمدادن زیستگاه خود ببینیم، درک پیوستگی تاریخی محیط ساخته شده و ارتباطش با خواستههای فرهنگی و اجتماعی انسان دور از ذهن نیست.
عوامل و ذینفعانی که در شکلگیری یک بنا موثرند نیز نیاز به چنین تعاملی برای ایجاد تعادل در طرح دارند. در واقع تأیید برتری هر عامل به عامل دیگر، و یا در نظر گرفتن یا نگرفتن نیروهای موثر و همه افرادی که به گونهای با پروژه در ارتباطند نیز به انتخاب معمار و تیم طراحی و ساخت بستگی دارد. اگر پروسه طراحی همچون رهبری ارکستر باشد، انتخاب نوع سازها و تعدادشان، تداوم حضور هر صدا و بود و نبودش به انتخاب مایسترو متغییر است. این آزادی انتخاب هر چند برای رهبر ارکستر باعث تنوع در ترکیب و انتخاب آزادانه است، برای معمار به انتخابی نه تنها خلاقانه بلکه اخلاقی بدل میشود، چرا که حضور یا عدم حضور ذینفعان و در نظر گرفتن یا نگرفتن عوامل مختلف بر چرخه ساخت و بهرهوری از ساختمان، بر کیفیت زندگی استفاده کنندگان بنا، محیط زیست و چهره شهر و روستا تاثیر میگذارد.
زمانی که سفالگر با چرخش چرخ کوزهای را نقش میزند، همزمان هم نوع خاک را میسنجد، هم درجه چرخش چرخ سفالگری و گرانش زمین و درجه پخت کوره و لعاب را، و هم فرم کوزه، رنگ و پوشش آن و نیز خواسته سفارشدهنده کوزه را. تصمیم او بر پایه عواملی نیست که به صورت خطی یا به ترتیب پشت هم چیده شوند. تصمیمگیری در مورد هر جنبه از جنبههای دیگر متاثر است و بر آنها موثر. تنها با تکیه بر دانش و فنونی که سفالگر از اساتید خود آموخته است میتواند همزمان تصمیمات صحیحی را در هر لحظه از فرآیند شکلدهی کوزه بگیرد. هماهنگی دستان و فکر سفالگر به همراه پیشینه تاریخی و سنتی که از اساتید سفالگری به ارث رسیده، در کنار عوامل محیطی کوزه را فرم میدهد؛ درست همانند فرآیند تولد و رشد یک گیاه که در نقطه توازن عوامل محیطی و حافظه تاریخی دانه به بار مینشیند.
معمار مصری حسن فتحی که عمر حرفهای خود را صرف احیای شیوههای سنتی و محلی ساختمانسازی به خصوص برای جوامع مستمند مصر کرد، معماری را یکی از سنتیترین گونههای هنر میدانست. از دید او سنت به مفهوم از مد افتادگی نیست. سنت همواره در حال تغییر است و خود را تکرار نمیکند. در نگاه فتحی سنت بازتابی مستقیم از فرهنگ روز است. زمانی که یک استادکار با مسئلهای نو روبرو میشود و با تکیه بر ابزار قدیمی و جدید خود به روشی نوآورانه برای حل مسئله میاندیشد و آن را عملی میکند، اولین بذر سنت کاشته میشود. وقتی استادکار دیگری روش او را تکرار میکند ایده نوپا به تکاپو درمیآید و با پیروی استاد سوم روش تازه در جایگاه خود محکم میشود و به سنت بدل میشود. پاسخ برخی از جنبههای یک پروژه طراحی جدید که در پیش روی ما قرار میگیرد به راحتی و با چند ثانیه تفکر قابل حلند، اما معمار برای تحلیل و بازگشایی بسیاری از جنبههای طرح باید بر اطلاعات جمع شده و روشهای امتحان شده نسلهای پیشین تکیه کند.1
فتحی باور دارد که بنایی که بتواند قابل استفاده همگان باشد باید بر نمونههای پیشین خود تکیه کند و معماری نباید به بستری برای بیان شخصی بدل شود. در حقیقت معمار چه بخواهد یا نخواهد پیرو قدمهای پیشینیان خود است و هر چقدر هم که به دنبال خاص شدن و متفاوت بودن از هم قطاران یا پیشینیان خود باشد کارش باز تداومی از کارهای معماران، هنرمندان و مهندسان پیشین و همعصر اوست. چه بهتر که این تداوم آگاهانه باشد و بر پایه شناخت دقیق طراح از محیطی که در آن طراحی میکند. در جوامع غربی و آسیای شرقی، به خصوص در ژاپن، حتی در نگاهی گذرا این پیوستگی معماری معاصر و پیشینه تاریخی و فرهنگی به وضوح قابل رویت است. معمار سوییسی، پیتر زوموتور با پدر نجار و کابینتساز خود بزرگ میشود، رنزو پیانو در خانوادهای ساختمان ساز با تخصص آجرکاری دنیا میآید و تاداو آندو سالهای نوجوانیاش را نزد همسایه نجار خود سپری میکند و در طراحی از هایکوهای ژاپنی الهام میگیرد. پس این موضعگیری در برابر معماری پیشینیان در جوامع شرقی و این تلاش برای تغییر ساختاری آنها منشا در چه دارد؟ علاوه بر آن چرا در جهان شرق آنچه در جهان غرب ساخته میشود نشانه تجدد است، حتی اگه در جهان غرب همان فرم بر پایه تداوم سنتهای غربی شکل گرفته باشند؟
پانوشت
Fathy, H. (1976). Architecture For The Poor . The University of Chicago Press.
Thompson, D. (1966). On Growth and Form. Cambrdige University Press.