فضای معماری از به هم پیوستگی و چیدمان اجزایی پدید میآید که ساخته دست هستند و نوع شکلگیری و ترکیب این المانها بازتابی است از خواستههای انسانی. معمار سازنده همچون بافنده لحاف چهل تکهای است که باید هر تکه را با دقت انتخاب کند و در فضایی سهبعدی با تکههای دیگر پیوند بزند. ارتباط دست سازنده انسان و پیشینه فرهنگی هر منطقه، نسل به نسل و ذره به ذره در لایههای شکلدهنده بنا و محیط ساخته شده پیرامون ما جای میگیرد. در طنابهای بافته شده نخلپیمایی، در خشت و کاشی و سفال، در گنبدهای آجری و باغهای ایرانی و در چیدمان فضاهای شهری. هنر جمعی معماری، زاده دست استادکاران بهنام و گمنام، با روایتی دقیق از اجتماع پیرامونش، منجر به پدیدار شدن فضاهای بی زمان و ماندگار میشود. فضاهایی که در خاطر آدمی جای میگیرند.
کنکاش در باب آنچه ساخته دست پیشینیان ماست، روایتی است از مفاهیمی که در طول سالیان در تبادل فرهنگی و جغرافیایی بین محیط و ساکنان آن شکل گرفتهاند و در هنر، ادبیات شفاهی و آیینهای بومی تبلور یافته اند و از گذشته تا به امروز در لایههای محیط ساخته شده ما بازتاب شدهاند. اگر هر بنا را یک کل و مجموعهای از اجزا مجزا فرض کنیم، کل چیزی فراتر از مجموعه اجزای آن است ولی هر جزء واقعیتی انکارناپزیر و جداییناپذیر از کالبد بناست. هر یک از عناصر بنا چون اجزای ارزشمند موزهای هستند که صیقل خوردهاند و با وسواس در همسایگی هم چیده شدهاند. رابطه این اجزا خطی نیست و کشف لایهها وساختار فضاهای ساخته شده پیرامون ما، نگاهی فراتر از یافتن ارتباط فیزیکی اجزای آن را می طلبد.
اما چگونه میتوان محیطی ساخت که تداوم بخش پیشینه ما و در عین حال بازتابی از اندیشههای نو و نگاه امروزی و ارتباط ما با محیط طبیعی و مصنوعمان باشد؟ چگونه می توان فراتر از تقلید از فرمهای مشابه و سبکهای روز فکر کرد؟ گذار پیوسته و آرام از فضای ساختمانی دیروز و به دنیای امروز چگونه ممکن است؟ چگونه با تکیه بر سنتی که در روند تغییر جامعه خود نیز تکامل می یابد، می توان درگیر تکرار نشد و جای را برای خلافاته بودن معماری معاصر باز کرد؟
تصویرگر استرالیایی شان تن، خلاقیت را خصوصیتی خداگونه می داند که که واژه مناسبی برای تعریف مبتکر بودن نیست، در واقع هیچ انسانی خالق یا خلاق نیست. انسان مبتکر مشاهد گری است دقیق و روایتگریست صبور و محققی است که پروسه کشف خود را بازیوار جلو می برد. معماری مبتکرانه یعنی چیدمان و ترکیب دوباره ایدههایی که شاید سالیان سال است در اطراف ما و جایی در ناخودآگاه جمعی جامعه ما ثبت شدهاند و یافتن صاحب اولیه ایدهها ناممکن است. با این تلقی، اگر طراحی را بیتفاوت به منابع الهامی که طی هزاران سال و قرنها تجربیات، پیشینیانمان برای ما به جای گذاشتهاند پیش ببریم و تنها به محدودهای از المانهای الهامبخش «به روز» که از دنیایی ناشناس به ما می رسند بسنده کنیم، محدوده ای تنگ و دشوار را برای نوآوری در معماری نظر گرفتهایم. منابعی که نه تنها محدودند، بلکه در بسیاری از مواقع بیارتباط به فرهنگ و منابع و محیط زیستی ما هستند.
اما الهام از میراث گذشته نمی تواند به معنی تکرار احجام یا فضاهایی باشد که تنها به چشم می آیند. این کار شبیه حفظ کردن چندین کلمه از زبانی ناشناخته و ساخت جملاتی است جدید در زبانی که نه دستور زبانش را می دانیم، و نه مفهوم حقیقی کلماتش را. با کشف و نگاشتن میراثهای فرهنگی و جغرافیایی در خطر و جمعآوری روایات و خاطرات دسته جمعی گذشتگان، و با کشف نوع ارتباط المانهای فرهنگی در معماری و نوع پاسخگویی گذشتگان به نیازهایی که در بسیاری موارد تا به امروز پابرجا مانده اند، می توان به عرصهای از بازآفرینی، فراتر از تکرار و تقلید قدم گذاشت.
معاصرسازی میراث معماری به صورت اتفاقی و یا با تقلید از پوسته ظاهری اتفاق نمی افتند. بلکه نیازمند روندی کاوشگرانه و بازنمودی استعارهای است. کیفیت اصلی طرح در نحوه ترکیب المانهای مرئی و نامرئی آن نهفته است، یعنی در چیدمان تار و پودش. نگاه به طراحی معماری جایی میان بومشناسی، مصالحشناسی، و فرهنگشناسی، و تلاش برای یافتن مفاهیم کهن و جایگاهشان در دنیای معاصر، فرصتی است برای جستجوی ارتباط نهفته اجزای معماری و خواستههای انسانی. تلاش برای بازآفرینی این ارتباط مانع از فراموشی بخشی از هویت جمعی ماست که در گیرودار سنت و مدرنیته دچار زوالی تدریجی شده است.