تار و پود، جستجویی است برای یافتن لایههای پیچیده و مرتبط فکری برای طراحی بنا و بازتابی است از مسیری که من برای کشف و دریافت فرآیند طراحی معماری قدم قدم در آن حرکت کردهام. در سال ۲۰۱۱ این جستوجو، من را به آرکوسانتی رساند. اقامت داوطلبانه یک ساله من در این شهرک، نقطه عطفی بود برای کندوکاو در فرآیندی در طراحی که به صورت پیوسته با بستر معماری شکل میگیرد و در آن معمار، عناصر طبیعی، سنت و فرهنگ را هدایتگر خود و فرآیند بازنمود استعارهای طراحی میبیند.
آرکوسانتی، آزمایشگاهی شهری یا شهر آزمایشی کوچکی است در ایالت آریزونای آمریکا، یک ساعتیِ شمال شهر فینیکس. این شهرک در دهه ۱۹۷۰ ، یعنی حدود ۴۰ سال پیش از شکلگیری باهاووس، توسط معمار ایتالیایی پائولو سولری (۱۹۱۹-۲۰۱۳) برای برای محک زدن ایده آرکولوژی (architecture + ecology) ، یعنی پیوند معماری و بومشناسی بنیان شد. سولری شهر راه به عنوان موجودیتی سهبعدی، عمودی، پیچیده، پیوسته و متراکم تصور میکند که هسته اکوسیستمی در حال تکامل است. ایده بنیادین آرکولوژی با فرم گسترش دوبعدی شهرهای امروزی در تضاد است و رشد شهر در آن به صورت چند بعدی اتفاق میافتد.
در آرکوسانتی من و کارآموزان دیگر معماری، هر چهارشنبه عصر در جلسهای که به نام مدرسه فکر (school of thought)1 شناخته میشد با پائولوی 92 ساله از ارتباط بوم با انسان و بنا و از پیشنیه او در ادبیات لاتین و فلسفه که در فرم آرکولوژی نمود پیدا کرده بود حرف میزدیم. در شکلگیری این کانسپت فیزیکی، پائولو به طور مستقیم از فیلسوف فرانسوی پیر تیلار دو شاردن و «نقطه امگا» (Omega Point) تاثیر گرفته بود. نقطه امگا به عنوان مقصد نهایی حیات، بیشترین میزان پیچیدگی و آگاهی را در خود جای میدهد. این پیچیدگی منسجم و سیستماتیک که در طبیعت آرکولوژی نهادینه شده است، در استفاده کاملا بهینه از منابع موجود نمود پیدا میکند. درست خلاف گسترش بیرویه، مصرفگرایانه و بدون توجه به اقلیم در شهر فینیکس و بسیاری دیگر از شهرهای مدرن آمریکا که پائولو سولری را هنگام اقامتش در استودیو طراحی خود، کوسانتی، به فکر وا میداشت. پائولو که در دهه ۵۰ میلادی به قصد فراگرفتن معماری نزد فرانک لوید رایت به آمریکا و مدرسه معماری تلیسن وست وارد شد، در ادامه، در راه یافتن نقطه تلاقی انرژی و انسان و معماری، در مسیر مستقلی پا گذاشت.
واژه ایتالیایی کوسانتی، به معنای پیش از ماده یا ضد ماده است. استودیوی کوسانتی در خلاف رویه مصرفگرایی، و در جستجوی روشهای بهینه و مقتصدانه و طبیعی برای طراحی و ساخت، شکل گرفت و از همان ابتدا کرفت، آفرینش هنری و تجربههای دستساز روش اصلی ایدهپردازی معماری در مقیاسهای متفاوت بود. پائولو از مقاومت و بافت طبیعت کویری اطرافش به عنوان بهترین نمونه از اکوسیستمی پایدار الهام گرفت و از روشهایی نو برای آفرینش معماری استفاده کرد. هدف او پدید آوردن فرمهایی ساده و در عین حال پیچیده از لحاظ ساخت، و هدفمند از لحاظ نقششان در پایداری محیطی و اجتماعی و با کمترین استفاده از منابع بود. اولینٍ این تجربههای آفرینش، با ساختن زنگهای سفالی کوچکی با قالبگیری در خاک آغاز شدند و کمکم، این زنگها بزرگ و بزرگتر شدند و در زوایای مختلف به گنبدهای رنگینی بدل شدند که با زاویه گیری صحیح در برابر خورشید، با بازی با جایگذاری و آفتاب، فضاهایی خنک و سایهدار در تابستانهای کویری، و آفتابی و گرم در سرمای زمستانی پدید آوردند. در عین حال جایگذاری این شهرک و ارتباطش با آفتاب و محیطش، با نمونههای از معماری بومی آریزونا در ارتباط بود.
همین تجارب و اتصال هنر و دست و فکر، تاریخ و فرهنگ بود که ایده آرکولوژی و شهر آزمایشی آرکوسانتی را شکل داد. آرکوسانتی که پروتوتایپی ناتمام و آزمایشی از این ایده است، در ۵۰ مایلی شمال فینیکس قرار گرفته و در طول ۴۵ سال پیش حدود ۷۰۰۰ نفر را از نقاط مختلف دنیا برای ساخت به خود جذب کرده است. آرکوسانتی با معماری هندسی و بهینه و برجسته، بیننده را به یاد سادگی و استواری معماری باوهاوس می اندازد و نوع ساخت آن نمایندهای بیمانند از اتصال هنر و معماری است. دو بخش اصلی شهر به خلق هنری و ساخت همان زنگهای سفالی و برنزی اختصاص دارد و بخش عمدهای از درآمد آرکوسانتی همین زنگهای کندهکاری شده و دستساز هستند که در طول سالیان ذره ذره خرج ساخت بنا و جذب هنرمندان شدهاند.
فضای زندگی و کار و فضاهای خصوصی و عمومی در آرکوسانتی به هم پیوند خوردهاند و طراحی چند لایه و کوچههای باریک و مخفی، همچون شریانهای خون و به صورت چند لایه منجر به پیوستگی فضایی شده است. هر چند این تجربه در نیمه راه ناتمام مانده و امروز، ۸ سال بعد از مرگ سولری، بیشتر یه فضایی برای آموزش معماری بدل شده است، این تجربه زنده و ناتمام، همچنان الهامبخش دانشجویان معماری و معماران بسیاری است. اگر یک آرکولوژی کامل ساخته شود، تنها در ۵ درصد از مساحت یک شهر دو بعدی چون فینیکس، همان جمعیت را در بر خواهد گرفت و با تکیه بر عابر پیاده و وسایل نقلی عمومی ومحدود کردن ماشینهای شخصی، تراکمی تقریبا دو برابر شهر منتهتن یا چهار برابر شهر تهران را در خود جای خواهد داد .
آرکوسانتی، و ایده آرکولوژی، هرچند از دید ناظری که کمتر با فضاهایی تاریخی چند هزار ساله و روستاهای بومی آشنایی داشته باشد ممکن است ناآشنا و ناممکن برسد، اما ایدههای اصلی ارتباط با بستر و پایداری در آرکوسانتی، بازتابی است از زندگی پیشین پائولو در بستری تاریخی. کوچههای به هم پیوسته و بافت هدفمند تورین ایتالیا و شهرهای بسیار دیگری که پیش از حضور و سلطه ماشین بر زندگی اجتماعی، و پیش از دسترسی به منابع انرژی ثانویه، چه به خواست و چه از روی اجبار، از ذره ذره منابع طبیعی در دسترس خود بهره میبردند. اما پس تکلیف پس از انقلاب صنعتی و پیشرفت بلاشک انسان در حیطه فناوری و انرژی چیست؟ بسیاری از معماران معاصر، به دلیل همین پیشرفتها، بستر بنا را چون بومی سفید میبینند که فرمهای تجربی و مجسمهوار بنا را میتوان با قدرت بشری و بدون اهمیت فراوان به عوامل محیطی در آنها پیاده کرد. یعنی همچون یک سفینه فضایی که میتواند فارق از مکانی مشخص، آسایش سرنشینانش را تا حدی فراهم کند، یا ماشینی که شاید در ژاپن طراحی، در چین سرهمبندی شود و درسراسر دنیا حرکت کند؛ بنا نیز می تواند مستقل از پیرامون خود باشد و هر چقدر هم که نور خورشید بر شیشههای سرتاسری آن در کویر بتابند، باتریهای خورشیدی میتوانند انرژی بیشتری برای خنککردن فضا و مبارزه با گرمایش خورشید پدید آورند. اما این جدا شدن از بستر، به جز ماهیت آن در اعلام برتری بشر بر محیطش، آیا حقیقتا فضای زیستی بهتری برای ساکنانش پدید میآورد؟
پانوشت
http://legacy.arcosanti.org/taxonomy/term/187