بر فراز مغاک
سلولها جاودان شده، از مرگ تن زدهاند. رشد میکنند، گوش به فرمان خودکشی نمیدهند و از آپوپتوزیس سرپیچیدهاند. تکثیر شدهاند، توده بر توده اندامها را فتح میکنند. هدفشان تملک تن. مانعشان: سربازهای وفادار شناسایی در سیستم ایمنی. اما آن که میخواهد از روند عادی بیرون بزند، راه گذر از مانع را پیدا میکند، پنهان میشود، برای سربازها کمین میکند، میکشدشان و تکثیر میشود.
(ادامه…)از مِزودِرم تا کف خیابان
تنی بر تنی پیچیده، اندامی در اندامی: تشکیل زایگوت. تقسیم سلولی. توده در جداره جاگیر. توالی ریسهها در عمق تاریک تن. اندودرم؛ نفس، گوارش. مزودرم؛ خون، گوشت، استخوان. اکتودرم؛ پوست، عصب. تا ایستادن ماهها، تا راه رفتن ماهها، تا نشستن و برخاستن ماهها، تا دیدن و فهمیدن ماهها، تا حرف زدن ماهها، تا فریاد… سالها.
(ادامه…)اینجا یخ میخوریم
باروت
تیغی بر لبۀ پوستی، سفید یا سیاه، جِررررر. اعلان پارگی. ریختن لشکریان. سلولهایی در تجمع خونین، شِرررر. میبندند، این را به آن، آن را به این. توده میکنند، میتنند که مبادا خون چنان رود که جان را با خود از تن ببرد. لشکریانی دیگر در کنار تجمع در کار خُردخُرد کندنِ انباشتهای درهم تا مبادا این تودۀ لاجرم راه رگ را ببندد و انهدام حیات، بنگگگگ.
(ادامه…)