تو تک تک کلمات را کشتهای برادر من
از مجموعهٔ «به یاد انگشتهای نسخهنویسم»، با تغییر چند کلمه
این را برای بچهها مینویسم. میگویم «بچهها» چون نمیدانم برای کدامتان بنویسم. نمیخواهم بنویسم حسین یا علی یا سمیه یا که حسن، یا زهرهٔ نازم که عاشق ماه بود و خودش یک تکه ماهِ کامل بود.
تا میآیم بنویسم دلتنگ میشوم برادر، دلتنگ میشوم بچهها.
چه اشتباهی کردم که پس از سالها پیداتان کردم و دوباره پیدا شدم خودم.
باز هم میروم گم میشوم برادر من!
(ادامه…)طوطیی داش آکل
فصلی از «تا سول سورت دوباره بخواند»
Are you talking to me?
فصلی از کتاب «همهی تکه پارههای زری»
۱
[ساعت دو و نیم صبح در کلانتری محل]
من اینحرفا رو نمیفهمم. به شمام اعتماد ندارم. پلیس خدمتگزار مردمه برای من کُس شعره. من علیه تمام سیستمهام. من از کسی نمیخوام که به من کمک کنه. خودم از پس خودم برمیآم عینِ بیشتر ایرانییای مثل خودم که مجبورن یه تنه بتازن توی زندگی. آخرشم باز توی دست شمان. شما پلیسای اینجا و هرکجا.
(ادامه…)